یک شاخه گل ۴۶۴
آذر پژوهش(دكلمه) | |||||
هزار جهد بكردم كه سّر عشق بپوشم به هوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم حكایتی زدهانت به گوش جان من آمد |
نبود بر سر آتش میسرم كه نجوشم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم دگر نصیحت مردم حكایت است به گوشم |
||||
مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی من رمیده دل آن به كه در سَماع نیایم |
كه من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم كه گر به پای در آیم ز در برند به دوشم |
||||
سعدی(غزل) |
|||||
محمودی خوانساری(آواز) |
|||||
نشود فاش كسی آنچه میان من و تست گوش كن با لب خاموش سخن می گویم گر چه در خلوت راز دل ما كس نرسید روزگاری شد و كس مرد ره عشق ندید " سایه " زآتشكدۀ ماست فروغ مه و مهر |
تا اشارات نظر نامه رسان من و تست پاسخم گو به نگاهی كه زبان من و تست همه جا زمزمۀ عشق نهان من و تست حالیا چشم جهانی نگران من و تست وه از ین آتش روشن كه به جان من و تست |
||||
ه.الف.سایه (غزل) |
|||||
آذر پژوهش(دكلمه) | |||||
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل |
كه از وجود تو مویی به عالمی نفروشم اگر مراد نیابم به قدر وسع بكوشم |
||||
سعدی(غزل) | |||||
|