یک شاخه گل ۴۵۱
یك شاخه گل، برنامۀ شمارۀ ۴۵۱ | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
ای آرزوی گمشده مهمان كیستی دامان من زاشك ندامت پر آتش است شد پنجۀ كه شانۀ آن زلف پُر شكن؟ |
درد منی بگوی كه درمان كیستی؟ ای نوگل شكفته به دامان كیستی؟ ای جمع حسن و لطف پریشان كیستی؟ |
||||
دکلمه: روشنک | |||||
ای صبح آرزو به كه لبخند می زنی من بی تو همچو ماهی بر خاك مانده ام من میزبان درد و غم و رنج و حسرتم |
سحر آفرین كاخ و شبستان كیستی؟ آب حیات سینۀ بریان كیستی؟ ای آرزوی گمشده مهمان كیستی؟ |
||||
عماد خراسانی (غزل)* | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
عجب است از تو سویم نگهی به ناز كردن زغمت جهان چنان شد كه صبا نمی تواند |
تو كجا و بر اسیران در رحم باز كردن؟ به تبسم نهانی لب غنچه باز كردن |
||||
قدسی مشهدی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
بالا بلند عشوه گر نقش باز من دیدی دلا كه آخر پیری و زهد و علم مست است یار و یاد حریفان نمی كند بر خود چو شمع خنده زنان گریه می كنم زاهد چو از نماز تو كاری نمی رود |
كوتاه كرد قصۀ زهد دراز من با من چه كرد دیدۀ معشوقه باز من؟ ذكرش به خیر ساقی مسكین نواز من تا با تو سنگدل چه كند سوز و ساز من هم مستی شبانه و راز و نیاز من |
||||
حافظ(غزل) | |||||
آواز: جمال وفایی | |||||
تواند باغبانت باغ را بیهوده در بندد دل ما را به هم راهیست پنهانی كه می آیم دلم با نور مه می آید و باد سحر گاهی |
ولی نتواند ای گل بلبلت را بال و پر بندد به كویت از رهی دیگر اگر راهی دگر بندد مگر در بر رخ نور مه و باد سحر بندد |
||||
شكیبایی دگر صورت نبندد اهل معنی را شكیبایی دگر صورت نبندد اهل معنی را |
همان بهتر كز اول بیدل از خوبان نظر بندد همان بهتر كز اول بیدل از خوبان نظر بندد |
||||
عماد خراسانی(غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
ای صبح آرزو به كه لبخند می زنی من بی تو همچو ماهی بر خاك مانده ام من میزبان درد و غم و رنج و حسرتم |
سحر آفرین كاخ و شبستان كیستی؟ آب حیات سینه بریان كیستی؟ ای آرزوی گمشده مهمان كیستی؟ |
||||
|
عماد خراسانی(غزل) | ||||
|