یک شاخه گل ۴۴۸
روشنك(دکلمه) | |||||
غم دارم و غمگسار می باید و نیست
درد سر اغیار نمی باید و هست |
در پیش من آن نگار می باید و نیست تشریف وصال یار می باید و نیست |
||||
طالب آملی (رباعی) | |||||
روشنك(دکلمه) | |||||
گر دل زدرد خون شد و گر جان به لب رسید گر جان به باد داد هلالی از آن چه باك ؟ |
غم نیست ، چون طبیب من ناتوان تویی جانی كه هست در تن او جاودان تویی |
||||
هلالی جغتایی(غزل) | |||||
روشنك(دکلمه) | |||||
تو آن عهدی كه با من بسته بودی
به خاطر هیچ داری كز سر مهر |
مگر بهر شكستن بسته بودی؟
مرا چون جامه بر تن بسته بودی؟ |
||||
طالب آملی (غزل) | |||||
روشنك(دکلمه) | |||||
این باغ سر كوی نگاری بوده است
این سرو كه در كنار جو می بینی |
این شاخ گل آتشین عذاری بوده است
یاری است كه در كنار یاری بوده است |
||||
طیری اصفهانی(رباعی) | |||||
ایرج(آواز) | |||||
از آتش گل دامن گلزار نسوزد
آتشكده بادا زگرفتاری و محنت گو كز نفس باد شبانگاه بمیرد سوزی نه و شوری نه و عشقی نه، عجب نیست |
سوز دل بلبل جگر خار نسوزد
آن سینه كه ز آه گرفتار نسوزد شمعی كه شبی بر سر بیمار نسوزد بر گریۀ مست ار دل هشیار نسوزد |
||||
پژمان بختیاری (غزل) | |||||