یک شاخه گل ۴۴۰
یك شاخه گل، برنامه شماره ۴۴۰ | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
خوش آنكه حلقه های سر زلف وا كنی كار جنون ما به تماشا كشیده است تو عهد كرده ای كه نشانی به خون مرا |
دیوانگان سلسله ات را رها كنی یعنی تو هم بیا كه تماشای ما كنی من جهد می كنم كه به عهدت وفا كنی |
||||
دکلمه: روشنك | |||||
گر عمر من وفا كند ای یار تند خوی تا كی در انتظار قیامت توان نشست |
چندان وفا كنم كه تو ترك جفا كنی بر خیز تا هزار قیامت به پا كنی |
||||
فروغی بسطامی(غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
دشمن نكرد آنچه تو كردی به دوستی امید صلح نیست دگر نیست ، نیست ، نیست |
بیگانه ام دگر برو ای آشنا برو منشین برو ، برو ، برو ای بی وفا برو |
||||
ظهوری ترشیزی (غزل) | |||||
آواز: قوامی | |||||
ای نشسته در خیال من فراموشم مكن زندگانی می كنم چون شعله باخود سوختن می تراود تا شراب بوسه از جام لبت چون صبا در جستجوی خود به هر كو دم مكش این دل درد آشنا را در شرار غم بسوز |
با غم و درد فراموشی هماغوشم مكن زنده ام با سوز و ساز خویش خاموشم مكن از شراب تلخ تنهایی قدح نوشم مكن همچو گیسوی سیاهت خانه بر دوشم مكن هر چه می خواهی بكن اما فراموشم مكن |
||||
نیاز کرمانی(غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
چه خوش است از دو یكدل سر حرف باز كردن گهی از نیاز پنهان نظری به مهر دیدن اثرعتاب بردن زدل هم اندك اندك نه چنان گرفته ای جا به میان جان شیرین |
سخن گذشته گفتن ، گله دراز كردن گهی از عتابِ ظاهر نگهی به ناز كردن به بدیهه آفریدن به بهانه ساز كردن كه توان تو را و جان را زهم امتیاز كردن |
||||
نظیری نیشابوری(غزل) | |||||
(گوینده): | این بود شاخه گل شماره ۴۴۰ | ||||