یک شاخه گل ۴۳۷
یك شاخه گل، برنامه شماره ۴۳۷ | |||||
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
گر زخاكم گل بروید گل نچیند گل نبوید | |||||
بخت آنم كو كه با من خوش بخندد خوش بگوید؟ | |||||
شمع مجلس گر تو باشی از هوا پروانه بارد | |||||
ور گل گلشن تو باشی از زمین بلبل بروید | |||||
ترك جان می گویم و می گیرم از لعل تو بوسی | |||||
هر كه دست از جان بشوید هر چه می خواهد بگوید | |||||
علینقی كمره (غزل) | |||||
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
از غم عشق حكایت به صبا نتوان كرد گر به دلجویی عشاق زجا بر خیزی من از آن نرگس بیمار نكو دانستم |
گله از دوست به هر بی سرو پا نتوان كرد چه قیامت كه ز هر سوی به پا نتوان كرد كه دگر درد نگاه تو دوا نتوان كرد |
||||
الفت اصفهانی (غزل) | |||||
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
ای نرگس تو فتنه و در فتنه خواب ها حوران جنت ار به جمالت نظر كنند دست قضا چون نسخه خوبان همی نوشت گر پرتوی زروی تو در عالم اوفتد غیری در اشتیاق تو گر نامه ای نوشت |
ای نرگس تو فتنه و در فتنه خواب ها در رو كشند جمله زشرمت نقاب ها روی تو اصل بود و دگر انتخاب ها سر بر كند زهر طرفی آفتاب ها شاید كه اوحدی بنویسد كتاب ها |
||||
اوحدی مراغه ای (غزل) | |||||
آواز: محمودی خوانساری | |||||
برو ای دوست كه ما دست به دامان خودیم اشك و آهی شده از دست جنون حاصل ما دامن ما نبود بی گهر اشك شبی هر كه از حال من دلشده پرسید بگوی |
سرخود گیر كه ما سر به گریبان خودیم آتش خرمن خود قطره باران خودیم چشم بد دور كه شرمنده احسان خودیم خویش گم كرده بنشسته به هجران خودیم |
||||
عماد خراسانی (غزل) | |||||
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
آنكه زد شعله به جان زآتش بیداد برفت نكه در حلقه گیسوی شب آویخت مرا دیده چون ابر به سر منزل دل زار گریست قصه گوی من و دل دفتر یاد است هنوز دلم از دست غمت دامن فریاد گرفت چون نسیم سحری بر دل من جان بخشید |
آنكه بر باد فنا خاك مرا داد برفت جلوه صبح حریفان شد و آزاد برفت چه گلی داشت! ولی آه كه بر باد برفت یاد باد آنكه ترا آن همه از یاد برفت دیدم از دست تو فریاد به فریاد برفت همچو برق آمد و اندوه كه چون باد برفت |
||||
مشفق کاشانی (غزل) |
|||||
(گوینده): | این بود شاخه گل شماره ۴۳۷ | ||||