یک شاخه گل ۴۱۶
یك شاخه گل، برنامه شماره ۴۱۶ | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
تویی كه سوختیَم از فراق و رحم نكردی میان شهر ندیدی كه چون دویدمت از پی |
منم كه سوختم و ساختم نفس نكشیدم زهی خجالت مردم چرا به سر ندویدم |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||
ترانه: كورس سرهنگ زاده | |||||
با این دل شیدا چه كنم؟ با این تن تنها چه كنم؟ او ماه بزم آشنایی تا كی به بزم این وآن با پای خود رفتم در این آتش چرا؟ اكنون كه مستم طفل دلِ من یارب دلش را خون مكن مستانه راهی بر در میخانه دارم عزیز من است او خدا یا به خواری |
او ساقی بزم رقیبانمن قصه گوی بی نصیبان من شمع خود سوز جدایی یارب ازو جویم نشان؟ دامن زدم بر شعله ای سركش چرا؟ می برد در سینه ام خوابش چرا؟ او را چو من مجنون مكن پیوسته لب را بر لب پیمانه دارم نخواهم كه چون من كند بی قراری |
||||
معینی کرمانشاهی (ترانه) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
نمی گویم از آن شب تا به امروز نمی گویم نگاه راز گویت |
شرار عشق با جانم چه ها كرد چه غوغا در نهاد من به پا كرد |
||||
گهی خواهم كه چون رویت ببینم به روی سینه ات سر را گذارم |
بگویم از برایت داستان را نمایم فاش اسرار نهان را |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||
آواز: قوامی | |||||
راهی به پیش دارم و مستانه می روم یك شعله آتشم بگریزید از برم لاف وفا نمی زنم اما به راه عشق درویشم و به كوی تو چادر زدم زشوق |
دیوانه ام به دیدن دیوانه می روم آسیمه سر به خلوت جانانه می روم چون عارفانِ دلشده رندانه می روم یا از درم به خشم بران یا نمی روم |
||||
معینی کرمانشاهی(غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
از سیل گریه ما آفت زبسكه دیده ست پیوند آشنایی از نیك و بد بریدیم |
ناید به روی ما باز رنگ پریده ما نه گُل نه خار گیرد دامان چیده ما |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
تا كه دلبسته آن زلف شكن در شكنم تا به دامان خیالِ منی ای گلشن حسن |
بسته بند غمم بی خبر از خویشتنم نیست در سر هوس گلشن و باغ و چمنم |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||
آواز: عبدالوهاب شهیدی |
كردم به دست خویش تبه روزگار خویش آتش زدم به خرمن پروانه و چو شمع آن صید تیر خورده از باغ رفته ام گریم گهی به خنده ی دیوانه وار خود گریم گهی به خنده ی دیوانه وار خود |
در حیرتم به جان عزیزان ز كار خویش می سوزم از شكنجه شب های تار خویش كز خون نوشته ام به چمن یادگار خویش خندم گهی به گریه ی بی اختیار خویش خندم گهی به گریه ی بی اختیار خویش |
|||
عماد خراسانی(غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
هر جا كه غصه ای بود گِرد آمد و دلی شد جز تخته پاره ای چند چیز دگر ندیدم |
وان در دم نخستین مفتون قاتلی شد گر كشتی مرادی نزدیك ساحلی شد |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
از آن بیخود روم سوی مه خویش چه شبهای دراز هجر دیدیم |
كه خود را هم نخواهم همره خویش در این ده روزه عمر كوته خویش |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||
آواز: جمال وفایی | |||||
شد فاش در آفاقم آوازه ی شیدایی خیز ای دل دیوانه كز بهر تو می گردند وقت است كه خون گرید بیم است كه خون گریم گفتی كه شوم سر مست ، گیرم به دو بوست دست گفتی كه شوم سر مست ، گیرم به دو بوست دست |
معروف جهان گشتم از دولت رسوایی ویرانه به ویرانه طفلان تماشایی دل از ستم تن ها من از غم تنهایی از بهر چه میخواهی عهدی كه نمی پایی؟ از بهر چه میخواهی عهدی كه نمی پایی؟ |
||||
یغمای جندقی(غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
تویی كه سوختیم از فراق و رحم نكردی میان شهر ندیدی كه چون دویدمت از پی |
منم كه سوختم و ساختم نفس نكشیدم زهی خجالت مردم چرا به سر ندویدم؟ |
||||
(غزل) | |||||
ترانه: كورس سرهنگ زاده | |||||
با این دل شیدا چه كنم؟با این تن تنها چه كنم؟ او ماه بزم آشنایی تا كی به بزم این و آن با پای خود رفتم در این آتش چرا اكنون كه مستم طفلِ دلِ من یارب دلش را خون مكن مستانه راهی بر در میخانه دارم عزیز من است او خدا یا به خواری |
او ساقی بزم رقیبانمن قصه گوی بی نصیبان من شمع خود سوز جدایی یارب ازو جویم نشان؟ دامن زدم بر شعله ای سركش چرا ؟ می برد در سینه ام خوابش چرا او را ز من مجنون مكن پیوسته لب را بر لب پیمانه دارم نخواهم كه چون من كند بی قراری |
||||
معینی کرمانشاهی (ترانه) | |||||
(گوینده): | |||||
این بود شاخه گل شماره ۴۱۶ | |||||