برگ سبز ۷۸
گوینده: روشنك | |||||
چشم بگشا كه جلوهٔ دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از در و دیوار لیس فیالدار غیرهُ دیّار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
گوینده: روشنك | |||||
یك امشبی كه تویی در برابرم سر مست نشسته ای تو من و شمع ایستاده بپای قسم به جان تو كز جان و از جهان بر خاست |
گمان مبر كه خبر از وجود خویشم هست تو مست باده و من مست چشم باده پرست هر آنكه یك نفس از روی عشق با تو نشست |
||||
نهاد دل به تو و از همه جهان برداشت | گشاد در به تو و بر رخ دو عالم بست | ||||
حبیب خراسانی (غزل) | |||||
آواز:گلپایگانی | |||||
مرا مسوز كه نازت زكبریا افتد دلم ز همرهی اشك وا نمی ماند لباس فقر به زاری نصیب هر كس نیست كشنده تر ز مرض منت طبیبان است |
چو خس تمام شود شعله هم زپا افتد نه آتشی است كه از كاروان جدا افتد خوشا تنی كه بر آن نقش بوریا افتد خوشست درد بشرطی كه بیدوا افتد |
||||
تلافی ار نكند روزگار عقده گشاست | گره ز هر چه گشاید به كار ما افتد | ||||
كلیم كاشانی ( همدانی) (غزل) | |||||
گوینده: روشنك | |||||
بخواب نیز نمی آید این خیال كه تو گذشت كار حبیب این زمان چه می خواهی |
نشسته باشی و من ایستاده جام بدست فتاد ماهی در آب و رفت تیر از شست |
||||
حبیب خراسانی (غزل) | |||||
گوینده: روشنك | |||||
زیبد كه زدرگاهت نومید نگردد باز | آن كس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
این هم برگ سبزی بود تحفه درویش علی نگهدار شما . | |||||