یک شاخه گل ۳۸۹
رضا معین (دکلمه) | |||||
بی غمت شاد مباد این دل غم پرورما دَردمندیم و خبرمی دهد ازسوز درون عذرصاحبنظرانش شود آن دَم روشن |
غم خورای دل که بجزغم نبُود درخورما دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما که ببیند مه روی تو ملامتگر ما |
||||
ابیاتی که شنیده شد ازکمال الدّین مسعود خُجندی شاعرقرن هشتم معاصر خواجۀ بزرگ شیراز است که یکی از ابیات او را پسندیده و مایۀ سرافرازی وی شده بود کمال از آغاز جوانی به غزلسرایی پرداخته دریکی ازغزلهایش گفته بود نبُود میل عِراق و هوس تبریزم معهذا ازماوراءالنهر به تبریزرفت و درآن دیار شهرت و احترامی پیدا کرد به سال ۷۸۷ برخلاف میلش به شهرسرای برده شد اما آنجا را پسندید و یکی دوبار ستایش نمود ازجمله دراین بیت. | |||||
بوستانی است سرای از گُل آن رو کمال |
به سرای آمدی ای بلبل خوشخوان بسرای | ||||
چهارسال بعد مجددا به تبریز باز گشت و در ۸۰۳ یا ۸۰۸ وفات یافت سبک سخن کمال همانند شعرای عراقی و تا حدی خواجۀ بزرگوارشیرازاست. | |||||
محمودی خوانساری (آواز) |
|||||
بی غمت شاد مباد این دل غم پرورما دَردمندیم و خبرمی دهد ازسوزدرون دل ما گم شد وجزباد نیابیم کسی |
غم خورای دل که بجزغم نبُود درخورما دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما که شود رنجه و آرد خبر دلبر ما |
||||
کمال خُجندی (غزل) | |||||