یک شاخه گل ۳۸۵
فیروزه امیر معز (دکلمه) | |||||
عید است و بهار است و جهان خرم و زیباست هم باغ نگارین شد و هم راه نو آیین |
گلبن همه لعل است و گلستان همه دیباست نوروز به دیبا و به دُر شاخ بیاراست |
||||
سروش اصفهانی |
|||||
سبزه گسترده کاسه بر لب جو بنوازشگری نسیم چمن |
بستری نرم و گل فشانده بر او دست مهری کشید بر سر من |
||||
عبدالوهاب شیرازی |
|||||
قوامی (آواز) |
|||||
باد بهشت می وزد از سر خاک کوی تو حور نباشد ای پری چون تو به حسن و دلبری حرف تَم از تو می کشم از دل و جان دل خوشم برده غمت قرار من هم زکف اختیار من گر بکُشی به خواریم تیغ به سر بباریم خواهی اگر هلاک من نیست زمرگ باک من گر بکُشی به خواریم تیغ به سر بباریم |
دست صبا مگر چه زد شانه به تار موی تو مه نکند برابری پیش رخ نکوی تو گر چه نهد در آتشم تابش شمع روی تو تا چه کند به کار من این غم کینه جوی تو باز به عجز و زاریم روی بود به سوی تو چون گذری به خاک من زنده شوم به بوی تو باز به عجز و زاریم روی بود به سوی تو |
||||
پژمان بختیاری |
|||||
فیروزه امیر معز (دکلمه) |
|||||
نوروز نو آیین تر امسال زپار است دانی چه بکار است گل سرخ ازیراک |
ای ماه بده باده که عید است و بهار است عید است و بهار است و گل سرخ به بار است |
||||
سروش اصفهانی | |||||