یک شاخه گل ۳۵۸
آذر پژوهش (دکلمه) | |||||
به جلوه بود به بازارخودفروشی گُل |
چو دید روی توازشرم درچمن بگریخت |
||||
صفی صفاهانی |
|||||
سیمرغم و دام هوسم می طلبم فریاد چه فریادرسم خاموشی است |
آزادم و کُنج قفسی می طلبم خاموشم و فریادرسی می طلبم * |
||||
صفی صفاهانی |
|||||
اشعاری که شنیدید از صفی صفاهانی است . وی ازشاعران عهد صفوی بود و پس از کسب کمالات و فضائل معنوی به سیر و سیاحت پرداخت و به هندوستان رهسپارشد . بعد از سالها سکونت درآن دیار سرانجام دراوایل قرن یازدهم هجری درشهرکابل وفات یافت . این ابیات نیز که به سمع صاحبدلان می رسد ازآثاراوست |
|||||
با غیرهمزبان دگر ای نازنین مباش بی مِهر و بی محبت و بی التفات شو |
گِرد سَرعتاب تو گردم چنین مباش پُر درپی رضای دل آن و این مباش |
||||
صفی صفاهانی | |||||
مردان خدا را خبرازحالت خود نیست | آئینه ندارد خبراز روشنی خوی | ||||
صفی صفاهانی | |||||
مرضیه ( ترانه) | |||||
دارم غم جانکاهی ،شبهای سیاهی |
|||||
دوراز رُخ ماهی |
نَه یارونَه همراهی | جز قطرۀ اشکی جزشعلۀ آهی | |||
باسوزمحبت چه کند دل چه کند دل می سوزم ومی نالم با حال تباهی ای راحت جان چارۀ من کن زغم جان آمد برلب نَه یارو نَه همراهی |
با آتش حسرت چه کند دل چه کند دل نابرده نصیبی ناکرده گناهی به پیامی به نگاهی بردل زارم ای شب تو گواهی جز قطرۀ اشکی جزشعلۀ آهی |
||||
رهی معیری | |||||
* در عرفات العشقین و عرصات العارفین منسوب به صفیا رمٌال | |||||