یک شاخه گل ۳۴۶
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
دلِ مجروحی از آن خنجرِ مژگان دارم طرفه حالیست مرا با تو که در روزِ وصال |
گریه ای گرمتر از خونِ شهیدان دارم چشمِ امید به راهِ شبِ هجران دارم |
||||
ابو تراب بیگ فرقتی (غزل) | |||||
ز بی تابی بسی شب گردِ کویت تا سحر گشتم | سحر گه چون دعای بی اثر نومید بر گشتم | ||||
ابو تراب بیگ فرقتی (دو بیتی) | |||||
در روزگار هر که عزیز است خوار توست | این رسمِ تازه ایست که در روزگارِ توست | ||||
(ابو تراب بیگ فرقتی) | |||||
اشعار دلنگیز و آتشینی که شنیدید از ابو تراب بیگ فرقتی انجدانی است وی یکی از شاعران دورهٔ صفویه بوده و ابیات شیوایی از خود باقی گذاشته است فرقتی گاهی در قزوین و گاه در شهر کاشان بسر می برده و به سرودن اشعار و نگارش خطوط زیبا صرف وقت می نموده است سر انجام در حدود سال ۱۰۲۶ هجری در کاشان جهان فانی را بدرود گفت و در همان دیار به خاک سپرده شد | |||||
دلِ هزار گل از پرتو رُخَش وا شد | در این چمن رخِ او آفتابِ گلها شد | ||||
(ابو تراب بیگ فرقتی) | |||||
چنان زکوی تو آوارهٔ جهان گشتم سیاه بختی از این بیشتر نمی باشد
|
که آنچه نشنوی از هیچکس سراغِ من است که مجلسِ دگری روشن از چراغِ من است |
||||
ابو تراب بیگ فرقتی (غزل) | |||||
ترانه: کورس سرهنگ زاده | |||||
ای زندگی در چشم من همچون سرابی ای زندگی افسانه ای خواب و خیالی تو ای گل زجانم چه خواهی ندانم که من از غمت گرفتار عشقم به اشک و به آهم هستی گواهم |
تو افسونی افسانه سازی چو آرزو نقشِ بر آبی نه در دلم صبر و قراری نه سوی او راهِ وصالی چون سایهٔ سر گشته ای بی آشیانم من بی گناهم سوزِ غم از جانانه ای دارم زجانش |
||||
گویم مگر این ماجرا سوزد زبانم | |||||
تو ای زندگانی چه هستی چه هستی ای زندگی در چشم من همچون سرابی ای زندگی افسانه ای خواب و خیالی |
که جامِ دلم را شکستی شکستی تو افسونی افسانه سازی چو آرزو نقشِ بر آبی نه در دلم صبر و قراری نه سوی او راهِ وصالی |
||||
(پرویز خطیبی) | |||||