یک شاخه گل ۳۴۵
آذر پژوهش (دکلمه) | |||||
چشم ترا زمستی ناز آفریده اند شمعیم و خوانده ایم خط سرنوشت خویش |
زلف ترا زعمر دراز آفریده اند ما را برای سوز و گداز آفریده اند |
||||
میرزا فصیحی (غزل) | |||||
خار ترم که تازه زباغم دروده اند | محروم بوستانم و مردود آتشم | ||||
میرزا فصیحی |
|||||
ای گل نه همین معرکهٔ من به تو گرم است گرم است بهم پشت رقیبان پی قتلم |
هنگامهٔ صد سوخته خرمن به تو گرم است ای آه جهان سوز دل من به تو گرم است |
||||
میرزا فصیحی (رباعی) | |||||
ابیاتی که شنیدید از میرزا فصیحی شاعر عهد صفوی بود وی در آغاز در شهر هرات می زیست بعد ها سفری به ایران کرد و چندی در خدمت شاه عباس بسر برد و مجددا به هرات معاودت نموده یک چند نیز در هندوستان زندگی کرد بطوری که تذکره نویسان نگاشته اند فصیحی شاعری آزاده مردی خوش صحبت و نیک سیرت بوده و اکثر اوقات خویش را در عشق و مستی صرف می کرده و یک دم از محبت خالی نبوده است وفات او در حدود سال ۱۰۴۹ هجری اتفاق افتاده. | |||||
جان بی رخ تو حال دل غمزده داند پی برده ام از عشق به جایی که ره آنجا |
ماتم زده حال دل ماتم زده داند دیوانهٔ پا بر سر عالم زده داند |
||||
میرزا فصیحی (غزل) | |||||
ایرج (آواز) | |||||
ای گل نه همین معرکهٔ من به تو گرم است ترک تو نگویم اگرم بهر تو سوزم گرم است بهم پشت رقیبان پی قتلم |
هنگامهٔ صد سوخته خرمن به تو گرم است چون شمع سرم تا دم مردن به تو گرم است ای آه جهان سوز دل من به تو گرم است |
||||
میرزا فصیحی (غزل) | |||||