یک شاخه گل ۳۳۶
یک شاخه گل دماغ پرور |
از خرمن صد گیاه بهتر |
||||
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
غنچه دهان من بیا تنگدلی من ببین | بی تو هنوز زنده ام سنگدلی من ببین | ||||
(عماد کرمانی) | |||||
امید بلبل بی دل زگل وفا داری است جفای دوست به غایت رسید و می ترسم |
ولی وفا نکند شاهدی که بازاری است که انتهای جفا ابتدای بیزاری است |
||||
عماد کرمانی (غزل) | |||||
اشعاری که شنیدید از عماد فقیه کرمانی بود وی از شاعران مشهور قرن هشتم هجری و معاصر خواجهٔ شیراز بوده است عماد در تصوّف و عرفان مقامی بلند داشت و خانقاه او در شهر کرمان مرجع خاص و عام و عارفان و سالکان طریق بود از این سخنسرای نامی دیوانی مشتمل بر قصائد و غزلیات و مثنویات و رباعیات باقی مانده ولی تا کنون به طبع نرسیده است اغلب تذکره نویسان مقام ادبی و مرتبهٔ معنوی او را ستوده و وی را از بزرگان و فضلای زمان خود خود شمرده اند تولد عماد در اواخر قرن هفتم و وفاتش به سال ۷۷۳ هجری در شهر کرمان روی داده است عماد فقیه ارادت خاصی نسبت به شیخ اجل سعدی داشته و در آثار خود چندین بار به این ارادت اشاره کرده است از جمله در غزلی چنین می گوید | |||||
آن سایهٔ همای به من باز کی رسد مشهور شد به نظم روان در جهان عماد
|
بیچارهٔ ضعیف به اعزاز کی رسد لیکن به گَرد سعدی شیراز کی رسد |
||||
عماد کرمانی (غزل) | |||||
اینک پاره ای از ابیات برجستهٔ او را به سمع صاحبدلان می رسانیم: | |||||
گر با تو شبی دست در آغوش توان کرد | غمهای تو سهل است فراموش توان کرد | ||||
عماد کرمانی (غزل) | |||||
از این دیار گذشتی و سال ها بگذشت | هنوز بوی تو می آید از منازل ما | ||||
عماد کرمانی (غزل) | |||||
سرمایهٔ سعادت دنیا و آخرت | در یک نظر به گوشهٔ چشم تو بسته است | ||||
عماد کرمانی (غزل) | |||||
|
|
||||
ای دل گشایشی زدر کبریا بخواه بگشا کف نیاز گر از اهل حاجتی دل در سبب مبند و مسبب رها مکن |
اخلاص پیش گیر و خلاص از ریا بخواه بیگانه گر نمی دهد از آشنا بخواه بر گیر دل زخلق و مراد از خدا بخواه |
||||
عماد کرمانی (غزل) | |||||
ترانه: کورس سرهنگ زاده | |||||
نه بر لبم قصهٔ آشنایی | نه در شبم جلوهٔ روشنایی نه مرا زین قفس رهایی | ||||
نه بر لبم قصهٔ آشنایی | نه در شبم جلوهٔ روشنایی نه مرا زین قفس رهایی | ||||
نه دست کس بر سر من | نه باده در ساغر من | ||||
وای تنها چه کنم با غمها چه کنم | شب جدایی | ||||
نه دست کس بر سر من | نه باده در ساغر من | ||||
وای تنها چه کنم با غمها چه کنم | شب جدایی | ||||
حدیث عشق بی پروا را | حکایت غم شبها را | شکایت دل رسوا را | با که گویم | ||
نه شور انتظاری در دل | نه شوق روی یاری در دل شکسته همچو خاری در دل | آرزویم | |||
بگو که آن آتش خوی من چرا چرا رفت از کوی من | |||||
که از شرر سوزان تر شدم جدا از او خاکستر شدم | |||||
حدیث عشق بی پروا را | شکایت دل رسوا را حکایت غم شبها را | با که گویم | |||
نه دست کس بر سر من | نه باده در ساغر من | ||||
وای تنها چه کنم با غمها چه کنم | شب جدایی | ||||
نه بر لبم قصهٔ آشنایی | نه در شبم جلوهٔ روشنایی | نه مرا زین قفس رهایی | |||
سیمین بهبهانی (ترانه) | |||||