یک شاخه گل ۳۳۲
دکلمه: نام گوینده | |||||
گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستی گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستی هر شب من و خیال تو و کنج محنتی تا چند گِردِ کوی تو گردم دمی بپرس جامی مدار چشم رهایی زدام عشق |
من عاشق توام تو بگو یار کیستی من عاشق توام تو بگو یار کیستی تو با که ای و مونس و غمخوار کیستی کاین جا چه می کنی و طلبکار کیستی اندیشه کن ببین که گرفتار کیستی |
||||
جامی (غزل) | |||||
به یقین از بیت مقطع دریافته اید که تخلص سراینده چیست جامی جامی مدار چشم رهایی زدام عشق عبدالرحمن جامی زادهٔ خراسان از شعرای نامدار ایران است و چنانکه ادوارد براون خاور شناس ایران دوست انگیسی در باره اش می نویسد جامی شاعری بزرگ محققی بزرگ و عارفی بزرگ بوده است جامی شاعر و محقق و عارف بزرگ قرن نهم و صاحب اثر معروف مثنوی هفت اورنگ از احترام و بزرگداشت سلطان حسین میرزا بای قرا پادشاه وقت و وزیر لایق و با تدبیر وی امیر علی شیرنوایی برخوردار بوده است تا بدانجا که در مراسم گشایش مدرسه ای در هرات جای جامی را بر تخت پهلوی سلطان قرار داده بودند و او از فرط انکسار در مقابل تخت سلطان نزدیک آستانهٔ در روی زمین نشست. | |||||
من نه تنها خواهم این خوبان شهر آشوب را | کیست در شهر آن که خواهان نیست روی خوب را | ||||
جامی (غزل) | |||||
من و خیال تو شبها و کنج خانهٔ خویش | سرود بیخودی و آه عاشقانهٔ خویش | ||||
جامی (غزل) | |||||
آواز: قوامی | |||||
گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستی هر شب من و خیال تو و کنج محنتی تا چند گِردِ کوی تو گردم دمی بپرس جامی مدار چشم رهایی زدام عشق |
من عاشق توام تو بگو یار کیستی تو با که ای و مونس و غمخوار کیستی کاین جا چه می کنی و طلبکار کیستی اندیشه کن ببین که گرفتار کیستی |
||||
جامی (غزل) | |||||
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
بودم آن روز درین میکده از دُردکشان | که نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان | ||||
جامی (غزل) | |||||