یک شاخه گل ۳۱۷
آذر پژوهش (دکلمه) |
|||||
دهید شیشه و صهبای سالخورده به دستم کتاب وخرقه وسجاده رهن باده نِهادم |
کنون که شیشۀ تقوای چند ساله شکستم به تارچنگ زدم چنگ وتارسُبحه گسستم |
||||
ملاهادی سبزواری (غزل) | |||||
ما زمیخانۀ عشقیم گدایانی چند آنکه جوید حرمش گو به سَرکوی دل آی |
باده نوشان وخموشان وخروشانی چند نیست حاجت که کُند قطع بیابانی چند |
||||
ملاهادی سبزواری (غزل) | |||||
تا کِی زغمت ناله و فریاد توان کرد آغوش و کنارازتو نداریم تمنا |
افتاده به کُنج قفسی یاد توان کرد ازنیم نگاهی دل ما شاد توان کرد |
||||
ملاهادی سبزواری (غزل) | |||||
این ابیات ازدانشمندی است که ازعارفان بزرگ قرن حاضراست و به نام حاج ملاهادی سبزواری مشهور از این دانشمند علاوه بر رسالاتی در فلسفه و حکمت دیوان کوچکی باقی است که شامل غزلیات و ترجیعات گرم و گیرایی درعرفان عاشقان است تخلص این سرایندۀ دانشمند عارف اسرار است. |
|||||
سالها بود که اسرار به ما رخ ننَمود |
شُکر ایزد که دگر مَحرم اسرار شدیم |
||||
ملاهادی سبزواری | |||||
آنچه که درمدرسه عمری است که اندوختمی در دبستان ازل روز نخست از استاد |
به یکی عشوۀ ساقی همه بفروختمی به جز از درس غم عشق نیاموختمی |
||||
ملاهادی سبزواری (غزل) |
|||||
مرضیه (ترانه) | |||||
زفروردین شد شکفته چمن |
گُل نوشد زیب دشت و دمن |
کجایی ای نازنین گُل من |
|||
بهارآمده با گل و سنبل دل بلبل نازک است ای گل بهارازگُل سایه بان دارد خوش آن کس کویاری جوان دارد |
زبیداد گل نعره زد بلبل دل او را از جفا مشکن دریغا کزپی خزان دارد بُتی تازه با شراب کهن |
||||
دلم گشت از چرخ بوقلمون | چوجام مِی لب به لب ازخون غم عشقت شد برغمم افزون | ||||
شد ازستمت ز دست غمت غرق خون دل من | |||||
مجنون دل من محزون دل من لاله گون دل من | |||||
نگارا رحمی نما به چشم ترم | که من از زلفت بُتا شکسته ترم | ||||
اگربُردم جان ازغم دوران | زدَرد فراق تو جان نبرم | ||||
عزیز دلم بُت چِگِلم آبروی چمن بهارمرا خزان منَما نازنین گل من |
|||||
بهار (ترانه) | |||||