برگ سبز ۳۷
دکلمه: روشنک | |||||
چشم بگشا چشم بگشا كه جلوه دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از در و دیوار لیس فی الدار غیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
عاشقی دانی چه باشد جان و تن بگداختن از خودی بیزار گشتن دوست را جستن به جان |
غیر مهر دوست را از دل برون انداختن ترك درمان كردن و با درد عشقش ساختن |
||||
دکلمه: روشنک | |||||
عاشقی دانی چه باشد جان و تن بگداختن از خودی بیزار گشتن دوست را جستن به جان خانهٔ حق است دل جز دل نباشد جای حق |
غیر مهر دوست را از دل برون انداختن ترك درمان كردن و با درد عشقش ساختن پس بباید خانه را از غیر حق پرداختن |
||||
مولانا (غزل) | |||||
آواز: قوامی | |||||
كی كجا خاطر رندان جهان ناشاد است چون بد و نیك و جهان جمله ثباتی نكنند با بد و نیك جهان گر نكنی خو چه كنی این غم دین خورد و آن غم دنیا لیكن از سر حسن عمل بین كه بسی ملك جهان از سر حسن عمل بین كه بسی ملك جهان |
باده ده باده كه بنیاد جهان بر باد ست خرم آن كس كه به هر نیك و بدی دلشاد است چون در خواهش دل بر رُخ شخص نگشاده است عارف آن است كه از هر دو جهان آزاد است رفت بر باد و خرابات هنوز آباد است رفت بر باد و خرابات هنوز آباد است |
||||
ناشناس (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه زدرگاهت نومید نگردد باز | آن كس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفهٔ درویش ، علی نگهدار شما. | |||||