برگ سبز ۱۰
گوینده: سلطانی | |||||
چشم بگشا كه جلوهٔ دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از درو دیوار لیس فیالدار غیرهُ دیّار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
گوینده: سلطانی | |||||
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست اجزای وجودم همگی دوست گرفت |
تا كرد مرا تهی و پُر كرد ز دوست نامی است ز من بر من و باقی همه اوست |
||||
نجم دایه رازی(رباعی) | |||||
گوینده: سلطانی | |||||
لذت دیوانگی فرزانه كی داند كه چیست دیده حیران است در كار نگاه آشنا |
راه و رسم آشنا بیگانه كی داند كه چیست لذت مستی می پیمانه كی داند كه چیست |
||||
خواجه عبدالله انصاری (رباعی) | |||||
گوینده: سلطانی | |||||
عشقت به دلم در آمد و شاد برفت گفتم به تكلف دو سه روزی بنشین |
باز آمد و رخت ناز بنهاد و برفت بنشست و كنون رفتنش از یاد برفت |
||||
مولانا (غزل) | |||||
آواز: ذبیحی | |||||
سر كوی دوست عمری قدم از وفا زدم من زكتاب دهر درسی چو به از صفا ندیدم به امید آنكه دستی بزنم به دامن دوست به فروغ دیدهٔ دل شب هجر صبح كردم زحبیب هر چه دیدم به شكیب خود فزودم ز كمال دیده غافل منشین مگر نبینی نه به دیر پا نهادم نه به مسجد و كلیسا چو به كوی آشنایی به از این دری ندیدم |
به هوای وصل جانان پر و بالها زدم من به همه كتاب عمرم رقم وفا زدم من به جهان و هر چه در آن همه پشت پا زدم من به فراغ جان رسیدن چو می صفا زدم من نه به لابه لب گشودم نه دم از جفا زدم من چه خدنگی از همین زه به چنان هما زدم من كه ز راه كعبهٔ دل به ره خدا زدم من به هزار در نرفتم در آشنا زدم من |
||||
ایزد (غزل) | |||||
گوینده: سلطانی | |||||
نی كرده شبی بر سر كویت گذری نی یافته از تو اثری یا خبری |
نی بوی خوشت به من رسیده سحری عمرم بگذشت بیتو آخر نظری |
||||
عراقی (رباعی) | |||||
گوینده: سلطانی | |||||
دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست ما را تو پنج بار به مسجد چه میبری |
جان زبون چه چاره كند با سه چار مست اكنون كه میشویم به روزی سه بار مست |
||||
اوحدی مراغهای (غزل) | |||||
گوینده: سلطانی | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفهٔ درویش، علی نگهدار شم | |||||