برگ سبز ۴۷
دکلمه: روشنک |
|||||
چشم بگشا كه جلوۀ دلدار
این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از درو دیوار
لیس فی الدار غیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
اندوه تو شد وارد كاشانه ام امشب صد شكر خدا را كه نشسته ست به شادي صد شكر خدا را كه نشسته ست به شادي من از نگه شمع رخت ديده ندوزم يك جرعۀ آن مست كند هر دو جهان را يك جرعۀ آن مست كند هر دو جهان را ترسم كه سر كوي تو را سيل بگيرد از من بگريزيد كه مي خورده ام امروز بي حاصلم از عمر گرانمايه فروغي |
مهمان عزيز آمده در خانه ام امشب گنج غمت اندر دل ويرانه ام امشب گنج غمت اندر دل ويرانه ام امشب تا پاك بسوزد پر پروانه ام امشب چيزي كه لبت ريخت به پيمانه ام امشب چيزي كه لبت ريخت به پيمانه ام امشب اي بيخبر از گريۀ مستانه ام امشب با من منشينيد كه ديوانه ام امشب گر جان نرود در پي جانانه ام امشب |
||||
فروغی بسطامی (غزل) | |||||
آواز: فرح | |||||
عمر آن بود كه در صحبت دلدار گذشت عمر آن بود كه در صحبت دلدار گذشت آفتابي زد و ويرانۀ دل روشن كرد خيره شد چشم دل از جلوۀ مستانۀ او برو اي ناصح مجنون زپي كار دگر شدم آن روز زدرمان دل خود نوميد آفرين باز به پروانه كه مانندعماد |
حيف و صد حيف كه آن دولت بيدار گذشت حيف و صد حيف كه آن دولت بيدار گذشت ليك افسوس كه زود از سر ديوار گذشت تا زدم چشم به هم مهلت ديدار گذشت نقش بر آب مزن ، كار من از كار گذشت كه مداواي وي از معجز خمار گذشت خود به آتش زد و از هر چه بجز يار گذشت |
||||
عماد خراسانی(غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زيبد كه زدرگاهت نوميد نگردد باز | آن كس كه به اميدي بر خاك درت افتد | ||||
عراقی(غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
اين هم برگ سبزي بود تحفۀ درويش ، علي نگهدار شما . | |||||