یک شاخه گل ۱۶۷
دکلمه: روشنک | |||||
یارب آن شمع شب افروز كه جانان من است آن كه دارد به رخش مجمع زیبایی را |
زچه رو در طلب سوختن جان من است چه غم از حال دل زار پریشان من است |
||||
حاج گوهر خانم (دو بیتی) | |||||
این كلام موزون به روش عراقی و به سبك شیخ اجل سعدی اثر طبع بانوئی است سخنور به نام حاج گوهر خانم وی از نوادگان دختری فتحعلی شاه قاجار است و گوهر تخلص می نموده گوهر گر چه بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه در نجوم و ستاره شناسی نمود ولی چون علاقهٔ مفرطی به غزل های خواجه و سعدی داشت رفته رفته با استقبال از این دو سخنسرای بزرگ طبع آزمائی نمود تا بدانجا كه غزل های دلنشین سروده كه در دیوانی به نام گوهر جمع است و بالغ بر چند هزار بیت می گردد | |||||
جام می گر زطرب از كف دل بر گیرم گر بجز جام نگیرم به جهان عیب مكن |
عمر بگذشته به پیرا نه سر از سر گیرم حاصل عمر همین است كه ساغر گیرم |
||||
حاج گوهر خانم (دو بیتی) | |||||
شكن زلف مسلسل به رُخَت بر زده ای داده بر چشم سیه عشوه فروشی تعلیم سر تسلیم نهادست به پیشت زوفا |
خانهٔ صبر مرا آتش بر در زده ای از پی بردن دل حیلهٔ دیگر زده ای تیر مژگان جفا از چه به گوهر زده ای |
||||
حاج گوهر خانم (غزل) | |||||
ترانه: مرضیه | |||||
از غم دل ناله ها دارم | نباشد دردم را دوایی | كجایی ای ساقی كجایی | |||
جامی كه مرا دیوانه كند | با هستی خود بیگانه كند | ||||
اثر نكند نالهٔ زارم | تا كِی از برِ من جدایی | دور از دیدهٔ من چرایی | |||
ای مستی جان از بادهٔ تو | جانی كه منم دلدادهٔ تو | ||||
خسته دلی دارم زفتنهٔ گردون بس كه بَرَد سوزد شراره غم جانم آمد جان به لبم وز دل جدا نشود تاب و تبم بازا در محفلِ من كز آتشِ غم سوزد دلِ من نباشد از جهان زقصه اشگِ غم حاصلِ من |
كه در سبویت جای می خون میریزد اگر بر آرم آه از دل آتش خیزد گِریَد چو شمعِ سحر روز و شبم از تنهایی ای راحتِ جان تا كِی زغمت بنالد دلِ من نباشد از جهان زقصه اشكِ غم حاصلِ من |
||||
رهی معیری (ترانه) | |||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد | |||||