یک شاخه گل ۱۶۳
یک شاخه گل برنامه شماره ١٦٣ | |||||
آواز: کورس سرهنگزاده | |||||
چه کم شود زقد رعنایت، اگر سراپایت چه کم شود زتاب گیسویت، که چشم جادویت ای وحشی نگه چون آهو گریزانی درپیت دوصد شهر و ده آمدم نبودی به اشک من میخندد، برق چشم عاشق سوزت تا به کوی من یک شب چون شود که بگذری به اشک چشم عاشق نظر چرا نداری به اشک من میخندد، برق چشم عاشق سوزت تا به کوی من یک شب چون شود که بگذری به اشک چشم عاشق نظر چرا نداری چه کم شود زتاب گیسویت، که چشم جادویت |
به نورمهتابی، شبی ببوسم من به شوق و بیتابی، شبی ببوسم من ازحال اسیر چشمانت چه میدانی بیخبر به هرکوی ورهگذرآمدم نبودی کجا توانم بگریزم از نگاه عشق آموزت باورم نمیآید از تو این وفاداری به آشنا محبت، تو آشنا نداری کجا توانم بگریزم از نگاه عشق آموزت باورم نمیآید از تو این وفاداری به آشنا محبت، تو آشنا نداری به شوق و بیتابی، شبی ببوسم من |
||||
معینی کرمانشاهی (ترانه) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
هرکس به دلارامی دارد سرو سودایی گرباغ و گلت خوانم، گر مهر ومهت دانم ازموعظه و افسون بربند لب ای واعظ مستوره فغان سرکن زین پس به عیاری |
توشوخ پریپیکر آرام دل مایی از خود غلطم زیرا در وهم نمی آیی بیهوده مده پندم از عشق و شکیبایی بِربود دلت از کف آن دلبر یغمایی |
||||
مستوره کردستانی (غزل) | |||||
شنوندگان البته از بیت مطلع غزل دریافتند که سراینده متخلص به مستوره است و در بین بانوان شاعره نام مستوره، مکرر دیده میشود. یکی مستوره که در دوران شاه طهماسب صفوی میزیسته، دومین مستوره از همسران فتحعلی شاه قاجار بوده و سومین مستوره کردستانی، به مستوره کردستانی شهرت یافته و از سرایندگان قرن سیزدهم است. از مستوره کردستانی، قریب به دوهزار بیت باقی است که در دیوانی به نام او جمع و ملحوظ است. |
|||||
تا چند جفا با من، قربان تن و جانت میسوزم و میسازم ای ماه زهجرانت دل خسته و محزونم از نرگس بیمارت هرچند زبیدادت جان و دلم ازکف رفت |
مجروح دلم تا کی، از خنجر مژگانت رحمی به دلم از مهر، دست من و دامانت سرگشته و مجنونم از سوز پریشانت جان ودل مستوره قربان دل و جانت |
||||
مستوره کردستانی (غزل) | |||||
آواز: کورس سرهنگزاده | |||||
چه کم شود زقد رعنایت، اگر سراپایت چه کم شود زتاب گیسویت، که چشم جادویت ای وحشی نگه چون آهو گریزانی درپیت دوصد شهر و ده آمدم نبودی به اشک من میخندد، برق چشم عاشق سوزت تا به کوی من یک شب چون شود که بگذری به اشک چشم عاشق نظر چرا نداری به اشک من میخندد، برق چشم عاشق سوزت تا به کوی من یک شب چون شود که بگذری به اشک چشم عاشق نظر چرا نداری چه کم شود زتاب گیسویت، که چشم جادویت |
به نورمهتابی، شبی ببوسم من به شوق و بیتابی، شبی ببوسم من ازحال اسیر چشمانت چه میدانی بیخبر به هرکوی ورهگذرآمدم نبودی کجا توانم بگریزم از نگاه عشق آموزت باورم نمیآید از تو این وفاداری به آشنا محبت، تو آشنا نداری کجا توانم بگریزم از نگاه عشق آموزت باورم نمیآید از تو این وفاداری به آشنا محبت، تو آشنا نداری به شوق و بیتابی، شبی ببوسم من |
||||
معینی کرمانشاهی (ترانه) | |||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد. | |||||