یک شاخه گل ۱۵۰
یک شاخه گل برنامه شماره ١٥٠ | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
گرجفایی دیدی از یاری مرنج گرگرفتی باری از دوشی مناز گرجفایی دیدی از یاری مرنج گرگرفتی باری از دوشی مناز |
ورنه بر مقصود شد کاری مرنج وربه دوش آمد تو را باری مرنج ورنه بر مقصود شد کاری مرنج وربه دوش آمد تو را باری مرنج |
||||
حسین سمیعی (غزل) | |||||
ابیاتی که شنیدید از شاعری است که متخلص به عطا ست ولی گرچه در قید حیات نیست، از سخنوران دانشمند معاصر به شمارمیآید و دارای رسالاتی متعدد است. از آن جمله، آرزوی بشر و جامعه حیوانات که هردو از آثار منظوم و نخبه سمیعی که منثور و منظوم است. نامش حسین و ملقب به ادیب السلطنه سمیعی بوده و عطا تخلص مینموده است. سبک این سراینده فاضل، روش استادان متقدم است و بیشتر اشعارش متضمن پندهای گرانبها. | |||||
گرجفایی دیدی از یاری مرنج گرگرفتی باری از دوشی مناز گل چو خواهی چیدن ازگلزارعشق حلقه میزن بردر حق روز و شب |
ورنه بر مقصود شد کاری مرنج وربه دوش آمد تو را باری مرنج دامنت بگیر و از خاری مرنج ورجوانی بایدت باری مرنج |
||||
حسین سمیعی (غزل) | |||||
ترانه: کورس سرهنگزاده | |||||
من امشب دیده برراه تو دارم چراغ کلبه گشتم تا بیایی، بیایی |
به راهت تا سحر چشم انتظارم بیایی عقده دل را گشایی |
||||
ببر پرستو پیامی بر او | |||||
مبادا شب رود ماهم نیاید، غمم فزاید ندارم از بختم امیدی زگل پوشیده سازم بسترت را به دامنت از شوق، ازدیده چون اشکی تو را چون شبنمی در بسترگلها به دامنت از شوق، ازدیده چون اشکی تو را چون شبنمی در بسترگلها مبادا شب رود ماهم نیاید، غمم فزاید بگو بیایدندارم از بختم امیدی |
مبادا آید و چون گل نپاید، بگو بیاید ندارد این شب همنویدی زنم صد بوسه از پا تا سرت را فشانم، فشانم، فشانم نشانم، نشانم، نشانم فشانم، فشانم، فشانم نشانم، نشانم، نشانم مبادا آید و چون گل نپاید، ندارد این شب همنویدی |
||||
جمشید ارجمند | |||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد. | |||||