یک شاخه گل ۱۴۵
یک شاخه گل برنامه شماره ١٤٥ | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
درخم زلف تو از اهل جنون شد دل من پیش اهل حرم و دیر زبون شد دل من |
وندرآن سلسله عمری است که خون شد دل من این همه فتنه مگرزیر سرزلف تو بود |
||||
که گرفتار بدین سحر و فسون شد دل من | |||||
علی اکبر شیدا (غزل) | |||||
دو بیتی که شنیدید اثر آهنگساز و شاعری است که به نام شیدا مشهور است. علی اکبرشیدا، ترانههای دلنشین داشته، لکن جز معدودی متاسفانه برای ما باقی نمانده است. شیدا چنان که عارف مینویسد اغلب آهنگ و ترانههایش را در دل شب میساخته و در عالم تنهایی و سکوت با شعر وآهنگ راز و نیاز میکرده. اینبار ترانهای از او میشنوید که دو بیت از شیخ اجل سعدی را تضمین نموده و با آهنگی در مایه بیات اصفهان آمیخته است. | |||||
تصنیف: مرضیه | |||||
باشد از لعل تو یک بوسه تمنای دلم می کشد خجلت از این خواهش بیجای دلم عاشق روی توام ، بسته موی توام من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهدِ نابستن از آن به ، که ببندی و نپایی دوسِتان منع و کنندم که چرا دل به تو دادم |
خدا وای و دلم ، عزیز وای و دلم خدا وای و دلم ، عزیز وای و دلم کشته کوی توام ، جانم آه ساکن خدا کوی توام عزیز من که تو بی مهر و وفایی عزیز من که ببندی و نپایی باید اول به تو گفتن که چنین خوب و چرایی |
||||
عزیز من که چنین خوب و چرایی |
|||||
ای بت چین ، ای بت چین ، ای بت چین ، ای صنم | حور وَش و ماه و جبین ، ماه و جبین ، ای صنم | ||||
من از تو دوری نتوانم دگر هر که تو را دید و ز خود ، دید و زخود دل برید من از تو دوری نتوانم دگر زآن گل رخساره چو افشان کنی حالت جمعی تو ، پریشان کنی |
وز تو صبوری نتوانم دگر ، عزیز دلم رفت ز خود هر که رُخت را و رُخت را بدید کز تو صبوری نتوانم دگر ، عزیز دلم چو افشان کنی چو افشان کنی پریشان کنی پریشان کنی |
||||
وای و به حال دل شیدا دل شیدای من | |||||
من از تو دوری نتوانم دگر | کز تو صبوری نتوانم دگر ، عزیز دلم | ||||
علی اکبرشیدا (ترانه) | |||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد. | |||||