یک شاخه گل ۱۴۰
دکلمه: روشنک | |||||
الهی سینه ای ده آتش افروز هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست |
در آن سینه دلی وان دل همه سوز دل افسرده غیر از آب و گِل نیست |
||||
وحشی بافقی (دو بیتی) | |||||
|
|||||
ابیاتی که شنیدید از وحشی بافقی است که گر چه در بافق تولد یافته ولی چون بیشتر ایام حیات را در یزد گذرانیده و بسر برده بعضی وی را یزدی می پندارند از وحشی علاوه بر قصائدی که در مدح شاه تهماسب صفوی و برخی از درباریان او سروده غزل ها و قطعات دلپذیری باقیست که در تشبیهات و استعارات تازگی خاصی دارد وحشی نیز یک مثنوی به نام شیرین و فرهاد دارد که نتوانست به پایان برساند و قرن ها پس از او وصال شیرازی به اتمام رسانید این هم چند بیتی از این شاعر قرن دهم هجری که با صدای خانم آذر همراه با ویولن شادروان ابوالحسن صبا و سنتور پایور می شنوید. |
|||||
ترانه: آذر عظیما | |||||
مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت حاش الله که وفای تو فراموش کند |
راه صد بادیهٔ درد بریدیم بس است اول و آخر این مرحله دیدیم بس است با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند |
||||
وحشی بافقی ( ترکیبات: شرح پریشانیر) | |||||
ترانه: آذر عظیما | |||||
در این شعف قفا میرم شکی نیست نباشد پیش اهل دل دلادل شهنشاه فریر عاشقی را زمحبوب مجازی دلنوازی زمانه مانع نی فه مرد و زهد خواه |
که درد عشق در دل اندکی نیست که مخمور دلان که مرغکی نیست به جز تیغ تو تا جو تارکی نیست که معشوق حقیقی جز یکی نیست میان نی صفی ها زیرکی نیست |
||||
(شاعر ناشناس) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد | |||||