یک شاخه گل ۱۳۸
دکلمه: نام گوینده | |||||
این بار صحبت ما از نویسنده ای است معاصر سخنوری توانا و معلمی بزرگوار و خوش نویس و با این همه آزاده عزلت نشین و از خود نمایی بیزار نامش حسین و تخلصش مسرور است وی در داستانهای تاریخی میهنی دستی چیره دارد چنانکه داستان ده نفر قزلباش و هم چنین نی زن بیابان او نزد اهل ذوق شهرتی بسزا پیدا کرده این هم چند بیتی از داستان منظوم و دلپذیر وی بنام قناری من. | |||||
گل شمع در آخرین سوز بود که مرغی نوای طرب ساز کرد قناری زکاشانهٔ تنگِ خویش شب تار خم گشته بر روی او به عود قفس لعبت بند باز دگر باره در چهچه و سود شد به مضراب منقار چون چنگ زن کنونم برفت از بر آن غمگسار دمی چند با سازِ دوران نواخت خطیبی توانا و چالاک بود بسر برد آن خطبهٔ نامدار |
سحر گرم آرایش روز بود ز چشمم شکر خوابِ شب باز کرد جهان کرده سر شار از آهنگ خویش زده بوسه بر چشم جادوی او گهی بر فرود و گهی بر فراز هم آواز مرغان لاهوت شد به سیم قفس گشته آهنگ زن دگر با که گویم غم روزگار دگر ره به سر منزل خویش تاخت که گوینده بر مردم خاک بود فرود آمد از منبر روزگار |
||||
حسین مسرور (مثنوی) | |||||
ترانه: مرضیه | |||||
شبی زی میخانه ام بر کش | بسان پیمانه ام سرکش | به میخواران مستیم مگذر | |||
اگر جویی ساغر مستی | اگر خواهی مستی و هستی | به این و آن هستیم مَسپَر | |||
به کس مگو مگو | حدیث این سبو | تا بنوشندم | تا بنوشندم | ||
منم راز هستی | منم رمز مستی | اگر خواهی مستی | اگر خواهی هستی | ||
مرا در کش | ببر بر کش | ||||
حریفان را مگو هستم | مده یک دم تو از دستم | ||||
به کس مگو مگو | حدیث این سبو | تا بنوشندم تا بنوشندم | |||
حریفان را مگو هستم | مده یک دم تو از دستم | ||||
منیر طاه (ترانه) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد | |||||