یک شاخه گل ۱۳۱
یک شاخه گل برنامه شماره ١٣١ | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
مهرت ازخاطرم ای دوست به در خواهم کرد شب هجران تو با ناله به سر شد همه عمر |
جان نثار قدم یار دگر خواهم کرد بعد از نیز همین گونه به سرخواهم کرد |
||||
دانش بزرگنیا (غزل) | |||||
این ابیات بلیغ که از غزلی است به سبک متقدمین، از شاعری است معاصر که دانش تخلص می کند. دانش بزرگنیا گرچه آن هم بسزا درخفای سرایندگان متقدم و برخی ازمتاخرین برمیخیزد، ولی غالبا مفاهیم و تعبیرات نو بکارمیبرد و از آن جهت است که اشعارش شیوا، رسا و در عین حال ساده به شمار میآید. غزلی که میشنوید در استقبال از معتمد نشاط اصفهانی سروده است. | |||||
مهرت ازخاطرم ای دوست به در خواهم کرد شب هجران تو با ناله به سر شد همه عمر دل و دین از کف من مهرسیه چشمان برد یک زمان همقدم باد صبا خواهم شد گرنظر باز نگیری زمن ای یار عزیز همچو دانش به مددکاری چشم تر خویش |
جان نثار قدم یار دگر خواهم کرد بعد از نیز همین گونه به سرخواهم کرد دیگرازچشم سیاه تو حذر خواهم کرد عالمی را زجفای تو خبر خواهم کرد از همه کون و مکان صرفنظر خواهم کرد آخر اندر دل سنگ تو اثر خواهم کرد |
||||
دانش بزرگنیا (غزل) | |||||
ترانه: مرضیه | |||||
حیرانم حیرانم زدست دل سرگردانم دل دیوانه من شده بیگانه من شده کاشانه من پر زافسانه من بازاین که آسمان پیما شد دل اگر دل من باشد جانا گل بی رونق هرگز نهراسد زخزان هرکس عاشق شد غم مرا می داند ای که درجهان جزحکایت بیش و کم نداری هرکس عاشق شد غم مرا می داند دل دیوانه من شده بیگانه من شده کاشانه من پر زافسانه من |
گریانم گریانم گواه من این دامانم افسونها کردم که رام من گردد وای از من، کی جهان به کامم گردد بارب زبیم طوفان ها شد نکند زغم هجران پروا زبلا کی بگریزد، دل سودازدگان رنج این ره را شکسته پا می داند باتوچون کنم راز دل بیان چون که غم نداری رنج این ره را شکسته پا می داند افسونها کردم که رام من گردد وای از من، کی جهان به کامم گردد |
||||
معینی کرمانشاهی (ترانه) | |||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد. | |||||