یک شاخه گل ۱۲۵
روشنک (دکلمه) | |||||
بلبل بخت من آن روز به بارآمده بود زلف آشفته و لب خنده زنان، چشم خمار جان سپردن به شب وصل خوش آیند نبود |
که مرا آن گل رعنا به کنار آمده بود به مراد دل من شیفته وار آمده بود ورنه جان برلب من بهر نثار آمده بود |
||||
علی صدارت (غزل) |
|||||
مضمون و مفهومی بدیع در سبک و غالب و نظم قدیم، این تضادی است که سراینده این ابیات میپسندد و شیفته آن است. سبکی که شایسته ادب کشوری است که از حیث شعردر دنیا برچنان پایهای قراردارد که هیچ قرینش را نتوان یافت. |
|||||
ای ملک حسن از آن تو، دربوستان خرام |
بِستان زدست نرگس گل تو تاج و تخت خویش |
||||
علی صدارت (غزل) |
|||||
این بیان تازه درشیوه حافظ میرساندکه سراینده تا چه حد قدرت بیان اندیشههای ظریف و تشبیهات لطیف دارد ودراقتفای کدام استاد سخنوربرخاسته. سراینده که ازشاعران معاصر ومردی است دانشمند و خلیق، نسیم تخلص میکند. علی صدارت متخلص به نسیم کارش قضاوت است و سرگرمیش پرورش گل، خاصه گلهایی که هرگز نمیرند. |
|||||
مرضیه (آواز) |
|||||
مکش ای حبیب رنجم، مده ای حکیم پندم شب و روز اشک بارم که به هجر او دچارم چه شود اگر چو چنگت، تو شبی به بر بگیری به صفای عشق و مستی زتمام ملک هستی |
که به عشق پایبندم، که ز دوست دردمندم همه عمر بی قرارم که به زلف او ببندم که چو نی نوای عشقت شنوی زبند بندم غم اوست برمردام، رخ اوست در پسندم |
||||
طلوعی عراقی (غزل) |
|||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد. |
|||||