یک شاخه گل ۱۲۱
روشنك (دکلمه) | |||||
این بار صحبت ما از شوریده شاعری است اهل شیراز كه اهلی شیرازی نام دارد اهلی شیرازی دارای غزل های جان سوزی است كه در عین سادگی مضمون های تازه دارد اهلی هم عصرشاه تهماسب صفوی است و از شاعران قرن دهم محسوب می شود این هم چند بیتی از او |
|||||
من اگر شكسته عهدم تو وفای خود نگه كن به درون نا مرادان منگر به تیره بختی یا منِ نا صبور را سوی خود از وفا طلب |
به خطای من چه بینی به عطای خود نگه كن تو كه كعبه مرادی به صفای خود نگه كن یا تو كه كه پاكدامنی صبر خود از خدا طلب |
||||
اهلی شیرازی (غزل) |
|||||
الهه (ترانه) |
|||||
دو زلفونَت بُوَد تارِ ربابُم ته كه با مو سر یاری نداری، ندار
به صحرا بنگرُم صحرا ته وِینُم به هر جا بنگرُم كوه و در و دشت، در و دشت
نسیمی كز بُن آن كاكل آیو چو شو گیرُم خیالت را در آغوش |
چه میخواهی از این حالِ خرابُم چرا هر نیمه شو آیی به خوابُم، به خوابُم
به دریا بنگرم دریا ته وِینُم نشان از قدّ رعنایِ ته وِینُم، ته وِینُم
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو سحر از بسترُم بوی گُل آیو، گل آیو |
||||
بابا طاهر (غزل) |
|||||
روشنك (دکلمه) |
|||||
عجب كه شمع شبی در سرای من سوزد |
من آن نیم كه كسی از برای من سوزد |
||||
ناشناس |
|||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد |
|||||