یک شاخه گل ۸۴
یک شاخه گل برنامه شماره ٨٤ |
|||||
دکلمه: مهناز شیراتی | |||||
یک امشبی که تویی در برابرم سرمست | گمان مبر که خبر از وجود خویشم هست | ||||
حبیب خراسانی (غزل) | |||||
با این شعر دل انگیزی که شنیدید می خواهیم بار دیگر از شاعری فاضل که زاده خراسان است و متخلص به حبیب، صحبت بداریم و از اشعار دلپذیرش صاحبدلان را محظوظ بداریم. شادروان حاج میرزا حبیب خراسانی از دانشمندانی است که بسیاری از مردم خراسان از مکارم اخلاقی و گفتارهای عمیقش مستفیض شده اند. شعرش با انسجام، عارفانه و گاه لبریز از ظرافت و لطافتی است که در شعر سعدی می توان یافت. از شادروان حاج میرزا حبیب علاوه بر دیوان که شامل قصاید و غزلیات است کتبی موسوم به منتظم، ثمرات اوراق و مغنی باقیمانده که نزد اهل دانش گرانبهاست. | |||||
یک امشبی که تویی در برابرم سرمست نشسته ای تو، من و شمع ایستاده به پای قسم به جان تو کز جامه ازجهان برخاست نهاد دل به تو و از همه جهان برداشت به خواب نیز نمی آید این خیال که تو |
گمان مبر که خبر از وجود خویشم هست تو مست باده و من مست چشم باده پرست هرآنکه یک نفس ازعشق با تو نشست گشاد درب تو و بر رخ عالم بست نشسته باشی و من ایستاده جانب در |
||||
حبیب خراسانی (غزل) | |||||
ترانه: فاخته ای | |||||
داد از دل، فریاد از دل، کی گردم آزاد از دل | هرجا بایک هوس رَوَد، گل بیند در قفس رود | ||||
داد از دل،فریاد از دل | |||||
چون رود پی کسی سرزپا نمی شناسد | غیریار خود دگر آشنا نمی شناسد، | ||||
نمی گریزد نمی هراسد | |||||
بلا و آفت و قضا، دری فرا نمی شناسد اگربگویمش غمخوار من شو زدست دل چه می کشم، وای وای وای یک دم، یکجا بندش نکنم، نکنم، نکنم |
نمی رود پی بقا، بجز فنا نمی شناسد به بام و برزند که دورازحال من شو به زندگی در آتشم، وای وای وای هرگزرامش، طردش نکنم، نکنم، نکنم |
||||
معینی کرمانشاهی (ترانه) | |||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد. | |||||