یک شاخه گل ۷۵
یك شاخه گل برنامه شماره ۷۵ | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
شادی ندارد آن كه ندارد به دل غمی نخوت ز سر بنه كه به بازارِ كبریا |
آن را كه نیست عالمِ غم، نیست عالمی سرمایه دو کون نیآرزد به دل حمی |
||||
جلال الدین همائی (رباعی) | |||||
گوینده: روشنك | |||||
ابیاتی که شنیدید از دانشمندیست همزمان ما و شاعری که بخدمت به فرهنگ مفتخرست. استاد جلال الدین همائی، متخلص به «سنا»، در تمام شیوه ها و و زمینه های شعر تواناست. اشعارش وسیع و اکثر متضمن پندیست گران بها، و تألیفاتش پر ارج و مورد استناد. از جمله غزالی نامه، مثنوی غلط نامه، دستور زبان فارسی، و تأریخ اصفهان، که مفصّلترین کتاب تحقیقی او بشمار میرود. قسمتی از اشعار استاد همائی در دیوانی جمعست که به «دانش نامه» موسومست. | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
تاجم نمی فرستی، تیغم به سر مزن بر نامه امید فقیران قلم مكش بر فرق افتاده به نخوت لگد مكن گیرم تو خود به مردم صاحبنظر نه ای چون كوی پا بجای نگه دار خویش را ا بگذری به خیر از این رهگذر سنا |
مرحم نمی گذاری، زخمِ دگر مزن بر ریشه حیات ضعیفان تبر مزن سنگ ستم به طایر دیوان و پر مزن از طعنه تیغ بر دل صاحبنظر مزن چون باد هرزه گر به هر بام و در مزن با رهروان كوه دم از خیر و شر مزن |
||||
جلال الدین همائی (غزل) | |||||
ترانه: مرضیه | |||||
برق غم زد آتش به جانم صبا شد وزان سوی گلستان زبس در دلم مكان كرده غم فلك آخر روانم سوخت چو برق مهن بزد بر چمن پریشان شد زغم حا لت |
بر كند از بنیان خانمان به هم زد زكوی آن گل آشیانم زخاطر برفته یاد گلستانم بجان و دلم آتش افروخت نخست آشیان مرا سوخت شكسته زسنگ ستم بالت |
||||
گرفتار رنج و ملالم، گهی میسوزم،گهی میسازم | |||||
چه شد نو گل گلستان من چه شد تا زسرو روانم نسیم سحر از ره یاری بگو كز غمت خسته جانم فلك كرد از تو مهجورم زمحنت زارو رنجورم |
چه شد زینت آشیان من كه بی او زهستی بجانم اگر سوی آن گل گذر داری نیاید به گوشت فغانم فكند از آشیان دورم نمود آخر سپهر كهن به عهد چمن |
||||
تو را دور از من، تو را دور از من | |||||
رهی معیری (ترانه) | |||||
گوینده: روشنك | |||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد . | |||||