یک شاخه گل ۷۴
یک شاخه گل برنامه شماره ٧٤ | |||||
گوینده: روشنک | |||||
آنچه برمن از جفای گنبد مینا گذشت آنچه از شادی به ما بگذشت بعد از سالها دلبری داریم و جانی در رهش کرده فدا |
کافرم گر هیچ گه بر مردم دانا گذشت بود چون اندیشه ای کز ذهن نابینا گذشت کس نمی داند که درعشقش چه ها بر ماگذشت |
||||
سعید نفیسی (غزل) | |||||
در شاعری مانند نویسندگی دستی چیره دارد و اگر بگوییم کثرت تألیفات و افاضاتش کمتر نظیر دارد، گزاف نگفتهایم. امروز هم که دوران پیری و کهولت اوست به تألیف و تصنیفهای تازهای مشغول و به خدمت به فرهنگ ایران سرافراز است. تحقیق در آثار گمشده بیهقی، تحقیق درباره فخرالدین ابراهیم عراقی، مدرسه نظامیه بغداد، زندگانی و اندیشه ابن سینا و خاندان طاهریان از جمله تألیفات اوست. استاد سعید نفیسی گرچه اشعارش پسندیده و با انسجام است ولی نگران طبع و نشر دیوانی به نام خود نیست و میگوید ادبیات ایران از حیث شعر غنی است باید بیشتر به نثر پرداخت، به خصوص در عصر حاضر. |
|||||
ای خوش آن دل کز بلا آسوده نیست آزمون مرد این رنج و بلاست لذتی کاندر دم هشیاری است آن که کام خویش میبیند همی با همه آرامشی کاندر دل است این سیاهی کاز قلم رانی کنون |
خالی از هر بوده و نابوده نیست کین همه رنج و بلا بیهوده نیست در یکی عمر خمار آلوده نیست دیدهای دارد ولی بگشوده نیست چشم همچون چشم من نغنوده نیست دود دل باشد نفیسی دوده نیست |
||||
سعید نفیسی (غزل) | |||||
ترانه: مرضیه | |||||
مکش ای حبیب رنجم، مده ای حکیم پندم شب و روز اشک بارم که به هجر او دچارم چه شود اگر چو چنگت، تو شبی به بر بگیری به قفای عشق و مستی زتمام ملک هستی |
که به عشق پایبندم، که به دوست دردمندم همه عمر بیقرارم که به زلف او ببندم که چو نی نوای عشقت شنوی زبند بندم غم اوست برمردام، رخ اوست در پسندم |
||||
طلوعی ارکی (غزل) | |||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد. |