یک شاخه گل ۳۳
دکلمه: روشنک | |||||
خُنُك آن دم كه نشینیم در ایوان من و تو رنگِ باغ و دمِ مرغان بدهد آبِ حیات اخترانِ فلك آیند به نظّارهٔ ما من و تو بی من و تو جمع شویم از سرِ ذوق |
به دو نقش و به دو صورت به یكی جان من و تو آن زمانی كه در آئیم به بستان من و تو مه خود را بنمائیم بدیشان من و تو خوش و فارغ زخُرافاتِ پریشان من و تو |
||||
مولانا، دیوان شمس تبریزی (غزل) | |||||
آواز: الهه | |||||
اوّل به هزار لطف بنواخت مرا چون مُهرهٔ خویش می باخت مرا
|
آخر به هزار غصّه بگداخت مرا چون من همه او شدم، بر انداخت مرا |
||||
مولانا، دیوان شمس تبریزی ( رباعی) | |||||
ترانه: الهه | |||||
تنها نه منم جانا از بهر تو دیوانه ای چشم و چراغِ دل روشن زتو شد منزل روشن شَوَدَش مَردُم چون روی ترا بیند تو روی نهان كرده، من شیفتهٔ رویت پیوسته مرا بودی تدبیر و مصلایی |
دیوانه بسی دارد زلفِ تو به هر خانه تو شمعِ همه محفل من سوخته پروانه از شوق چنان رویی دیوانه شود یا نه لیكن به سراپرده مجنون شده دیوانه بر باد شده تقوا، اكنون من و پیمانه |
||||
منسوب به مولانا (غزل) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
بخروشیدم ، گفت: «خموشت خواهم» بر جوشیدم ، گفت كه: «نی، ساكن باش» |
خاموش شدم ، گفت: «خروشت خواهم» ساكن گشتم ، گفت: «به جوشت خواهم» |
||||
مولانا، دیوان شمس تبریزی (رباعی) | |||||
دکلمه: روشنك | |||||
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد. | |||||
|