برگ سبز ۲۵
دکلمه: سلطانی | |||||
چشم بگشا چشم بگشا كه جلوهٔ دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از در و دیوار لیس فیالدار غیرهُ دیّار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: سلطانی | |||||
الهی الهی سینهای ده آتش افروز هر آن دل را كه سوزی نیست دل نیست عنایت كن درونی درد پرورد هر آن دل را كه سوزی نیست دل نیست خوشا عشقِ خوش آغاز و خوش انجام اگر چه آتش است و آتش افروز |
در آن سینه دلی وان دل همه سوز دل افسرده غیر از آب و گل نیست دلی در وی درون درد و برون درد دل افسرده غیر از آب و گل نیست همه ناكامی اما اصل هر كام مبادا كم كه خوش سوزی است جان سوز |
||||
وحشی بافقی (مثنوی فرهاد و شیرین) | |||||
تصنیف: روحبخش | |||||
روزگاری من و دل ساكن كویی بودیم دین و دل باخته دیوانهٔ رویی بودیم كس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت اول آن كس كه خریدار شدش من بودم |
ساكن كوی بت عربدهجویی بودیم بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم یك گرفتار از این جمله كه هستند نبود سنبل پُر شكنش هیچ گرفتار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت باعث گرمی بازار شدش من بودم |
||||
وحشی بافقی (ترکیب بند) | |||||
دکلمه: روحبخش | |||||
اول آنكس كه خریدار شدش من بودم | باعث گرمی بازار شدش من بودم | ||||
آواز: روحبخش | |||||
اول آن كس كه خریدار شدش من بودم | باعث گرمی بازار شدش من بودم | ||||
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او بس كه كردم همه جا شرح دلارایی او این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد |
داد رسوایی من شهرت زیبایی او شهر پُر گشت زغوغای تماشایی او كی سرو برگ من بیسرو سامان دارد |
||||
وحشی بافقی (ترکیب بند) | |||||
آواز: روحبخش | |||||
بسكه كردم همه جا شرح دلارایی او این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد |
شهر پُر گشت زغوغای تماشایی او كی سرو برگ من بیسرو سامان دارد |
||||
تصنیف: روحبخش | |||||
گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت حاش لله كه وفای تو فراموش كند |
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت سخن مصلحتآمیز كسان گوش كند |
||||
وحشی بافقی (ترکیب بند) | |||||
دکلمه: آذر پژوهش | |||||
شد دل آزرده و آزرده دل از كوی تو رفت حاش لله كه وفای تو فراموش كند |
با دل پُر گله از خوی جفاجوی تو رفت سخن مصلحت آمیز كسان گوش كند |
||||
وحشی بافقی (ترکیب بند) | |||||
دکلمه: سلطانی | |||||
زیبد كه زدرگاهت نومید نگردد باز |
آن كس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفهٔ درویش، علی نگهدار شما. | |||||