گلهای جاویدان ۱۳۰
دکلمه: روشنک | ||||||
گلهای جاویدان |
||||||
به چه کار آیدت ز گل طبقی گل همین پنج روز و شش باشد |
از گلستان من ببر ورقی وین گلستان همیشه خوش باشد |
|||||
سعدی، گلستان ( مثنوی در بحر خفیف) |
||||||
این بار سخن از مولاناست و چنانكه عده ای از صاحبدلان خواستار شده اند وصف موجزی بر قیاس دو اثر بزرگ ادبی مولانا و اشارتی به مُلحَقَات دیوان شمس خواهیم نمود. |
||||||
بار ها یاد آور شده ایم كه مولانا را دو اثر بزرگ ادبی است كه در ادبیات ملل راقبه بی نظیر است. دیوان غزلیات مشهور به دیوان شمس تبریزی و دیگری مثنوی معنوی. در مثنوی معنوی چنانكه استاد عالیقدر جلال همایی می نویسد علم و عرفان و عشق هر سه به هم آمیخته است و در این آمیزش مولانا معجونی خوشگوار ساخته كه به مَذاق همه كس سازگار است: عالم و عارف و عشاق، حتی عامی درس نخوانده، هر كسی به قدر استعداد خود از این كتاب فایده و لذت می برد. |
||||||
ناطق كامل چو خوان باشی بُوَد تا نماند هیچ مهمان بی غذا |
بر سر خوانش ز هر آشی بود هر كسی یابد غذای خود جدا |
|||||
مولانا مثنوی | ||||||
مولانا آنچه در تمام عمر خود از علم و عرفان و معرفت و فكر و تحقیق ذخیره كرده بود همه را در كتاب مثنوی به ودیعه گذارده. |
||||||
اما غزلیات؛ سراپا عشق است و حال. جذبه است و شور. كلماتی است كه در بحران و آشفتگی و انقلابِ احوال از سَری متلاطم و روحی پُر سودا بیرون جوشیده، و حالات مختلف وصل و فراق، نشاط و اندوه و افسردگی، خمود و وجد و سماء، پایكوبی و دست افشانی را نشان داده است، و بدین سبب جز برای سودا زدگان كه نمونه ای از آن احوال را دارند و یا در یافته باشند لذتی ندارد. پس دیوان شمس تبریزی دفتر عشق است، اما عشق مجرد از ماده. عشق صوفیانه؛ یعنی عشقی كه به تصوف آمیخته است و تفكیك این دو مقدور نباشد. در هیچ دیوان غنایی چنین حال و جذبه و گرمی و شوریدگی دیده نمی شود. غزلیات دیوان شمس اشعاری است كه به اشارت و هدایت دل سروده شده: دلی آكنده از عشق، دلی چون دریای خروشان و بدین جهت است كه در سراسر اشعارش اشارت و هدایت دل و جوش و خروش دل هویداست. غزلیات مولانا را این نشانه است. همین خروش، همین اثر دل مجذوب و جوشان، همان آشفتگی عشق و تصوف، نه تخلص خاموش و خموش، نه كلمه شمس یا شمس الدین یا شمس الحق و غیر آن. |
||||||
متاسفانه در بسیاری از كتبی كه به نام دیوان شمس تبریزی نامیده شده اشعار الحاقی زیاد است، خاصه در دیوان شمس تبریزی طبع هندوستان كه چهل و چند سال از تاریخ چاپش می گذرد و تعداد ابیات آن بالغ بر هشتاد هزار می شود . در صورتی كه آنچه به تحقیق رسیده و نتیجه زحمات چندین ساله استاد معزز بدیع الزمان فروزانفر است تعداد اشعار غزلیات دیوان شمس تبریزی مولانا بیش از چهل و سه هزار بیت نیست و دیگر اشعار مندرج در آن دیوان از سلطان ولد، فرزند مولانا، شمس مغربی، شاعر قرن نهم و شمس مشرقی، و چند شاعر دیگر است كه شمس تخلص می نموده اند، مانند شمس طبسی، شمس شیرازی، شمس کرمانی و یا شمس سیستانی و این ملحقات بر اثر عدم آشنایی كاتب و تنظیم كننده به طرز فكر و بیان مولانا و یا فَـقد احاطه او به ادبیات زبان فارسی خصوصا عرفان است . |
||||||
آواز: غلامحسین بنان | ||||||
اگر نه روی دل اندر برابرت آرم ازین نماز ریایی چنان خجل شده ام ازین نماز غرض آن بُوَد كه من با تو وگرنه این چه نمازی بُوَد كه من با تو اشارتی كه نمودی به شمس تبریزی |
من این نماز حسابِ نماز نشمارم كه در برابر رویت نظر نمی آرم حدیث درد فراق تو باز بگذارم نشسته روی به محراب و دل به بازارم ظر به جانب ما كن غفور غفارم |
|||||
مولانا(غزل) منسوب به دیوان شمس تبریزی |
||||||
گوینده:روشنك | ||||||
و حالا غزل دیگر كه در مقطع آن تخلص «شمس» ملحوظ است، گر چه لطیف است و در چند دیوان شمس تبریزی منظور، ولی از آن مولانا نیست: |
||||||
آواز: حسین قوامی | ||||||
عشق تو شرابی ست كه سوزد دل و جان را زین باده كسی تا نشود مست نداند |
جز عاشق شوریده ننوشید كسان را احوال دل عاشق آشفته روان را |
|||||
شمس مشرقی(غزل) |
||||||
كجایی ای مرادِ جانِ شیدا؟ كجایی ای دولتِ مستِ عشقم |
كجایی ای شهِ خوبِ دلآرا؟ كه سرمستم از آن جانِ مصفا |
|||||
شاعر ناشناس(غزل) |
||||||
آنجا كه غمش خیمه زند بر كند از بیخ |
اندیشه كونین و غم نام و نشان را |
|||||
شمس مشرقی(غزل) |
||||||
گوینده: روشنك | ||||||
این هم گلی بود جاویدان از گلزار بی همتای ادب ایران، گلی كه هرگز نمیرد. شب خوش. | ||||||