برگ سبز ۱۴
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا كه جلوهٔ دلدا این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از در و دیوار لیس فیالدار غیرهُ دیّار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
دل در گره زلف تو بستیم دگر بار جام دو جهان پُر ز می عشق تو دیدیم با ترك مرادِ دل خود كام گرفتیم |
وز هر دو جهان مهر گسستیم دگر بار خوردیم می و جام شكستیم دگر بار با هرچه كند دوست خوش هستیم دگر بار |
||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
اندوه تو شد وارد كاشانهام امشب صد شكر خدا را كه نشسته است به شادی از من بگریزید كه می خوردهام امشب از من بگریزید كه می خوردهام امشب |
مهمان عزیز آمده در خانهام امشب گنج غمت اندر دل ویرانهام امشب با من منشینید كه دیوانهام امشب با من منشینید كه دیوانهام امشب |
||||
فروغی بسطامی (غزل) | |||||
آواز: ذبیحی | |||||
من عاشق جانبازم و از عشق نپرهیزم گویند رفیقانم از عشق نپرهیزی پروانهٔ دمسازم میسوزم و میسازم گر سر طلبی من سر در پای تو اندازم فردا كه خلایق را از خاك برانگیزند |
من مست سراندازم از عربده نگریزم از عشق بپرهیزم پس با چه درآمیزم از بیخودی و مستی میافتم و میخیزم ور زر طلبی من زر اندر قدمت ریزم بیچاره من مسكین از خاك تو برخیزم |
||||
منسوب به مولانا (غزل) | |||||
گفت معشوقی به عاشق كای فتا از كدامین شهر از آنها خوشتراست هر كجا یوسف رُخی باشد چو ماه بیتو جنت دوزخم ای جانفزا هر كجا تو با منی من خوشدلم |
تو به غربت دیدهای بس شهرها گفت آن شهری كه در وی دلبر است جنت است آن گر چه باشد قعر چاه با تو زندان گل شود ای دلربا گر بود در قعر چاهی منزلم |
||||
مولانا (مثنوی) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
در بهشت به رویم شده است باز امشب شبم به روی تو روز است كاشكی نشود |
كه آمدی ز درم با هزار ناز امشب نقاب شب زرُخ آفتاب باز امشب |
||||
غمام همدانی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
دل سراپردهٔ محبت اوست من كه باشم در آن حَرَم كه صبا دور مجنون گذشت و نوبت ماست |
دیده آیینهدار طلعت اوست پردهدارِ حریمِ حرمت اوست هر كسی پنج روزِ نوبت اوست |
||||
حافظ (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
زیبد كه زدرگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفهٔ درویش، علی نگهدار شما. | |||||