برگ سبز ۲۹۰
روشنک (دکلمه) | |||||
ای که باسلسلۀ زلف دراز آمده ای آب وآتش به هم آمیخته ای از لب لعل آب وآتش به هم آمیخته ای از لب لعل |
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای چشم بد دورکه خوش شعبده بازآمده ای چشم بد دورکه خوش شعبده بازآمده ای |
||||
حافظ (غزل) |
|||||
روشنک (دکلمه) |
|||||
شنیدم درعدم پروانه می گفت پریشان کن سحر خاکسترم را |
دَمی از زندگی تاب و تبم بخش ولیکن سوز و ساز یک شبم بخش |
||||
اقبال لاهوری: پیام مشرق(دوبیتی) |
|||||
وفایی(آواز) |
|||||
همدمی جزیاد او خلوت سرای دل نداشت سوخته در سینه ام اما کسی آگه نشد دست وپا کردم بسی چون موج دردریای عشق انتقام عاقلان را از من مجنون گرفت همدمی جز یاد او خلوت سرای دل نداشت |
غیرصاحبخانه کس راهی در این منزل نداشت غیر آتش آشنایی شمع این محفل نداشت هرچه خواهی داشت این دریا ولی ساحل نداشت عشق چون کاری به کار مردم عاقل نداشت غیر صاحبخانه کس راهی در این منزل نداشت |
||||
قدسی مشهدی (غزل) |
|||||