برگ سبز ۲۸۵
روشنک (دکلمه) |
|
||||
ما حریف غم و پیمانه کِشی پیشۀ ما چه ازآن مه عِوض مِهربجزکین طلبیم ما در این بادیه آن خاربُن تشنه لبیم مشکل عشق به فکرت نشود طی ورنه |
دیدۀ ما قدح ما دل ما شیشۀ ما که جفا پیشۀ او گشت و وفا پیشۀ ما که رهین نَمی از خاک نشد ریشۀ ما رخنه در سنگ کُند ناخن اندیشۀ ما |
||||
|
منسوب به مشتاق اصفهانی(غزل) |
||||
روشنک (دکلمه) |
|
||||
برسَرکوی تو جز بی سَر و پا نتوان بود پیش ما جان عزیز ارچه گرامیست ولی همه عالم به جمال تو گواهی دادند گر مرا بخت دهد یاری و رای تو بُود دلم از هجر تو جویای فنا گشت آری مونس رنج به امّید شفا نتوان شد |
پای در بند تو در بند ریا نتوان بود زوتوان بود جدا وز تو جدا نتوان بود منکر قدرت بی چون خدا نتوان بود نَفَسی با تو توان بود چرا نتوان بود؟ بی وصال تو طلبکار بقا نتوان بود همدم دَرد به امید دوا نتوان بود |
||||
|
عماد فقیه کرمانی(غزل) |
||||
مسعودی (آواز) |
|
||||
عیبم مکن ای دوست اگر زار بگریم بگذار که چون مرغ گرفتار بنالم مِی خوردن من بَهر طرب نیست خدا را بر لالۀ ناسَرزده از دامن هامون تنها نه به حال خود ازاین مستی هرشب |
بگذار بگریم من و بگذار بگریم بگذار که چون مرغ گرفتار بگریم حالیست که بی طعنۀ اغیار بگریم برغنچۀ نشکفته به گلزار بگریم بر حالت این مردم هُشیار بگریم |
||||
|
عماد خراسانی (غزل) |
||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||