برگ سبز ۲۸۴
روشنک (دکلمه) | |||||
توبدان سیاه گیسو که به گِرد ماه داری به هزار دَر زدم من ز پی رهایی دل |
همه را چو زلفت افکنده به خاک راه داری چه کنم؟ به دلربایی تو هزار راه داری |
||||
نصرت منشی باشی(غزل) |
|||||
روشنک (دکلمه) |
|||||
ما گردش چشم تو ز پیمانه ندانیم هرقصّه که از زلف دراز تو نباشد |
غیر از لب میگون تو میخانه ندانیم در حلقۀ رندان بجز افسانه ندانیم |
||||
|
نصرت منشی باشی(غزل) |
||||
روشنک (دکلمه) | |||||
به رخ سیاه چشمان نظر ار بُود گناهی همه شب ستاره ریزد زدوچشم درکنارم دل عاشقان مسکین مَشِکن بترس ازآن دَم |
بگذار تا گناهی بکنیم گاه گاهی به خیال چشم مستی به هوای روی ماهی که شبی نیازمندی بکِشد ز سینه آهی |
||||
کاظم پزشکی(غزل) |
|||||
گلپایگانی (آواز) |
|||||
نَفَس در سینه می لرزد ز دست دل تپیدن ها سرشک شوق برمژگان گره خورده ست و میلرزد شب وصل تو دارم آرزوها بهر دیدارت نَفَس درسینه می لرزد زدست دل تپیدن ها |
نگه دردیده می رقصد زشور وشوق دیدن ها که لطف دیگری دارد به پای او چکیدن ها هزاران دیده می خواهم من امشب بَهردیدن ها نگه در دیده می رقصد زشوروشوق دیدن ها |
||||
پژمان بختیاری (غزل) |
|||||