برگ سبز ۲۱۸
|
|
|
|
|
|
روشنک (دکلمه) |
|
|
|
|
|
چشم بگشا که جلوۀ دلدار
این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلیست از در و دیوار لیس فی الدار غیره دیّار |
|
|||
|
|
|
|
منسوب به غطار (قصیده) |
|
روشنک (دکلمه) | |||||
ای وای براسیری کزیاد رفته باشد
آواز تیشه امشب ازبیستون نیامد شادم که ازرقیبان دامن کشان گذ شتی پرشورازحزینست امروزکوه و صحرا |
در دام مانده مرغی صیاد رفته باشد گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد گومشت خاک ماهم برباد رفته باشد مجنون گذشته باشد بیداد رفته باشد |
||||
حزین لاهیجی(غزل) | |||||
روشنک (دکلمه) | |||||
خوشا دَردی که درمانی ندارد
ندارد ذوق جان و لذت عمر دل بی مِهرجانان هر که را هست به هرکشور قدم زد موکب عشق به غیر از آه سرد و چهرۀ زرد خوش آن عاشق که با زلف و رخ دوست |
سَری کز عشق سامانی ندارد اگر دل مِهر جانانی ندارد دلی دارد ولی جانی ندارد امیر عقل فرمانی ندارد حدیث عشق برهانی ندارد حدیث از کفر و ایمانی ندارد |
||||
ندارد ذوق جان و لذت عمر
دل بی مِهرجانان هرکه را هست |
اگر دل مهر جانانی ندارد
دلی دارد ولی جانی ندارد |
||||
حبیب خراسانی(غزل) | |||||
قوامی (آواز) | |||||
امشب به شوق وصالت چون شعله در پیچ و تابم
با خویشتن درستیزم و ز خویشتن درگریزم نور دل اصفیایم یک سینه شور و صفایم مانند دریا دلانم چون بحر دل بیکرانم من عاشقی مِی پرستم از جام عشق تو مستم |
همچون نگاه تو گرمم چون چشم مستت خرابم زنجیر دیوانه خیزم موجم که اندر شتابم من شمع بزم وفایم سر تا به پا التهابم پیداست راز نهانم روشن دلم چون حبابم تا دل به عشق تو بستم فارغ ز جام شرابم |
||||
بهادر یگانه(غزل) | |||||
روشنک (دکلمه) | |||||
زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز |
آن کس که به امیدی برخاک دَرت افتد |
||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفۀ درویش؛ علی نگهدار شما. |
|||||