برگ سبز ۲۱۷
|
|
|
|
|
|
گوینده (روشنک) |
|||||
چشم بگشا كه جلوه دلدار |
به تجلی است از در و دیوار |
||||
این تماشا چو بنگری گویی |
لیس فی الدار غیره دیار |
|
|||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
پُر کن قدح شراب و دریاب مرا زان خواب که خواب خستگان است چه سود |
بیخود بکُند ز خود می ناب مرا خوب است که باده خود کند خواب مرا |
||||
در دشت فضا، ستارگان میبینم بر سطح زمین و بر فلک آنچه که هست |
در دام زمان یکان یکان میبینم نقشی ز طلسم این زمان میبینم |
||||
|
|
||||
گلزار و چمن نمای دیگر دارد درمان طبیب را كسی مُنكِر نیست |
با دلبر و مه صفای دیگر دارد اما می ما شفای دیگر دارد |
||||
|
حسین قدس نخعی (رباعی) |
||||
در حسن رُخ خوبان پیدا همه او دیدم در دیدة هر عاشق او بود همه لایق دیدم گل بستانها، صحرا و بیابانها هان! ای دل دیوانه، بخرام به میخانه در میکده و گلشن، مینوش می روشن |
در چشم نکورویان زیبا همه او دیدم وندر نظر وامق عذرا همه او دیدم او بود گلستانها، صحرا همه او دیدم کاندر خم و پیمانه پیدا همه او دیدم میبوی گل و سوسن، کاینها همه او دیدم |
||||
عراقی (غزل) |
|||||
آواز (عبدالوهاب شهیدی) |
|
|
|||
یاری و دیاره ام نی و بادهٔ ناب دریاب که این کوزه گر دهر کند |
کار طدبی نمی توان دید به خواب یک روز مرا سبو، ترا جام شراب |
||||
این غافله سالار كه خوش میراند |
آخر بكجا رسد خدا می داند |
||||
این نغمه كه دارد به لب از رفتهٔ خویش |
از دفتر رو نوشت خود می داند |
||||
|
|
||||
گلزار و چمن نمای دیگر دارد |
با دلبر و مهر صفای دیگر دارد |
||||
درمان طبیب را كسی مُنكِر نیست |
اما می ما شفای دیگر دارد |
||||
|
|
||||
ساقی بشتاب عمر ما می گذرد |
وین وقت خوش ذوق و صفا می گذرد |
||||
آوخ كه نصیب ما است آخر گوری |
وین عمر كه بی رضای ما می گذرد |
||||
|
|
||||
تا آمدم از عدم به زندان وجود |
زنجیر قدر جان و تن من فرسود |
||||
بیچاره و زار و نا توان رفتن زود |
پس آن همه كبر و خود پسندی زچه بود |
||||
حسین قدس نخعی (رباعی) | |||||
دکلمه: روشنک |
|||||
زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز |
آنکس که به امیدی بر خاک درت افتد |
||||
|
|
|
|
عراقی (غزل) |
|
گوینده: روشنک |
|||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. |