برگ سبز ۱۸۷
گوینده: روشنک |
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
آسوده دلا حال دل زار چه دانی شب تا به سحر خفته به خلوتگه نازیم هرگز نخلیده به كف پای تو خاری ای فاخته پروازكنان بر سر سرویم جان تو و جام می و بیهوشی و مستی ای فاخته پروازكنان بر سر سرویم |
خونخواری عشاق جگرخوار چه دانی بیخوابی این دیدة بیدار چه دانی آزردگی سینة افكار چه دانی درد دل مرغان گرقتار چه دانی راه و روش مردم هشیار چه دانی درد دل مرغان گرقتار چه دانی |
||||
جامی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
چندان كه جهد كردم با زهد و پارسایی بگشا گره ز كارم كاندر جهان نیاید كشتی نشستگان را چون بخت واژگون شد دی پیر می فروشم گفت از سر نصیحت |
دل را ز دام زلفت ممكن نشد رهایی جز عقدههای زلفت از كس گرهگشایی گشتند غرق دریا از لاف ناخدایی تا در دل خدایی بگذر ز ده خدایی |
||||
غمام همدانی (غزل) | |||||
آواز: گلپایگانی | |||||
امروز دلا از دوش آشفتهترت بینم گویا شدهای عاشق، ای دل كه بدینگونه سوزم به حضور جمع پروانه صفت از رشك امروز دلا از دوش آشفتهترت بینم |
جز مستی می در سر شور دگرت بینم خوناب جگر جاری، از چشم ترت بینم چون شمع به بزم غیر گر جلوهگرت بینم جز مستی می در سر شور دگرت بینم |
||||
محیط قمی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک |
|||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. | |||||