برگ سبز ۱۶۰
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
گرچه امید ندارم كه شوم شاد از تو گفته بودی كه به فریاد تو روزی برسم اگر امشب سر آن زلف به من دادی نیك دوش گفتی به دلت بر زنم آتش روزی دل ما را غم عشق تو ز بنیاد بكند |
نتوانم كه زمانی نكنم یاد از تو كی به فریاد رسی ای همه فریاد از تو ورنه فردا من و شیونده تو و داد از تو چه دل، ای خرمن دلها شده بر باد از تو خود ندیدیم چنین كار به بنیاد از تو |
||||
اوحدی مراغهای (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
از لعل لب تو بادة ناب چكد در كوی تو بس كه خون دل ریختهاند |
وز دست غم تو خون احباب چكد گر خاك بیفشرند خوناب چكد |
||||
پروانه درودیان (غزل) | |||||
آواز: عبدالوهاب شهیدی | |||||
زلف آشفتهام پریشانت كنم پا كشیدم از سر كویت به ناز گر گرفتاری به درد زاهدی بیخبر از دل به جانم بازگرد من همان آتش به جان پروانهام
|
خندهها كردم كه گریانت كنم تا چنین سر در گریبانت كنم گوشة میخانه درمانت كنم تا درون سینه پنهانت كنم شمع شو تا جان به قربانت كنم |
||||
شاعر ناشناس (غزل) | |||||
حیلت رها كن عاشقا دیوانه شو، دیوانه شو هم خویش را بیگانه كن، هم خانه را ویرانه كن باید كه جمله جان شوی تا لایق جانان شوی |
وندر دل آتش درآ پروانه شو، پروانه شو وانگه بیا با عاشقان همخانه شو، همخانه شو گر تو سوی مستان شوی مستانه شو، مستانه شو |
||||
مولوی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آن كس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. | |||||