برگ سبز ۱۵۹
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
سپاس وشُکریزدان راکه یارغمگسارآمد گُل بختم به پیروزی شکفت ازبادنوروزی ازآن میخانه باقی که باشد شاهد وساقی |
نگارسرورفتارم به شادی درکنارآمد به بوی آنکه دلدارم چوشاخ گُل به بارآمد شرابی خورده ام جانا که عقلم بی قرارآمد |
||||
مولانا (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
خوی آمدی بنشن و مرو چو عُمر دَمی چویاردورشودشادی ازجهان دوراست به یاد صفحه رخساردلفروزتوبود زهرچه هست فروبست چشم و گوش وحید |
که بی توعُمرنیارزد به نیمه دِرَمی چودوست دست دهد درزمانه نیست غمی زدیم گاهی اگربرصحیفه ای رَغَمی مگرزروی نگاری ولهوزیروبَمی |
||||
وحید دستگردی (غزل) | |||||
آواز: فاخته ای | |||||
سپاس وشُکریزدان راکه یارغمگسارآمد گُل بختم به پیروزی شکفت ازبادنوروزی بهارآمد که عالم بوی جان گیرد زجام عشق یک قطره نصیب خاک آدم شد ازآن میخانه باقی که باشد شاهد وساقی |
نگارسرورفتارم به شادی درکنارآمد به بوی آنکه دلدارم چوشاخ گُل به بارآمد بنال ای بلبل عاشق که یارگلعُذار آمد ازآن ذرات موجودات مست و بی قرارآمد شرابی خورده ام جانا که عقلم بی قرارآمد |
||||
مولانا (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبدکه زدرگاهت نومید نگردد باز | آن کس که به امیدی برخاک درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفه درویش. علی یارومددکارتان باد. |