برگ سبز ۱۵۳
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چو بنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
شود میسر و گویی كه در جهان بینم به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم اگر چه در خور تو نیستم قبولم كن به سوی من گذری كن كه سخت مشتاقم ز بود من اثری در جهان نبودی گر |
كه باز با تو دمی شادمانه بنشینم به چشم جان رُخ راحت فزای تو بینم اگر بدم و اگر نیك چون كنم؟ اینم به حال من نظری كن كه سخت مسكینم امید وصل ندادی همیشه تسكینم |
||||
عراقی (غزل) | |||||
آواز : محمودی خوانساری | |||||
آنكه خود را نفسی شاد ندیده است منم آنكه صد جور كشیده است ز هر خار و خسی آنكه چون غنچة پژمرده در این باغ بسی عندلیبی كه در این باغ ز بیداد گلی آنكه در راه وصال تو دویده است بسی |
وانكه هرگز به مرادی نرسیده است منم وز سر كوی وفا پا نكشیده است منم بر دلش باد نشاطی نوزیده است منم نیست خاری كه به پایش نخلیده است منم وآخر كار به جایی نرسیده است منم |
||||
همایون اسفراینی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز |
آن کس که به امیدی برخاک دَرت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفة درویش، علی نگهدار شما. | |||||