گلهای رنگارنگ ۱۷۴ دیگر
دکلمه: روشنک | |||||
ایا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی چو مرغ در طیران آی و چون به اوج رسیدی |
بدان زمین گذری کن بدان زمان که تو دانی نزول ساز در آن آشیان چنان که تو دانی |
||||
خواجوی کرمانی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
ای ساکن جان ما آخر تو کجا رفتی در روح نظر کردی چون روح سفر کردی نه باد صبا بودی نه مرغ هوا بودی |
در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی مانندۀ بوی گل با باد صبا رفتی از نور خدا بودی در نور خدا رفتی |
||||
مولانا (غزل) | |||||
ترانه : بنان | |||||
بگریم خون که ناگه صبا رفت کجا رفت خداوند هنرها کجا رفت تو تا بودی وفا بودی سراپا صفا بودی کیمیا بودی هنرپرور، هنر گستر ،هنر را جلا بودی بی ریا بودی چرا ناگه از جهان رفتی، چو مرغی سوی جَنان رفتی چون فرشته ای سوی آسمان رفتی ای صبا، یاد تو برون از ضمیر یاران نمی رود به روزگاران نمی میرد صبا، آن مرد یکتا نمی میرد اگر چه رویت نهان می باشد، نواهایت جاودان می باشد تو جاویدی اگر چه تو تا ابد در خوابی به بزم اهل هنر می تابی چو خورشیدی کجایی ز یاران جدایی هنر بی تو گرفتار ماتم شد کجا رفتی که پشت هنر خم شد |
|||||
نواب صفا | |||||
آواز : بنان | |||||
یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می ریخت سر به دامان مَنت بود و ز شاخِ گل سرخ خاطرت هست که آن شب همه شب تا دم صبح زلف تو غرقه به گل بود هر آن گاه که من گیتی آن شب اگر از شادی ما شاد نبود یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می ریخت |
بر سر ما ز در و بام و هوا گل می ریخت بر رخ چون گلت آهسته صبا گل می ریخت گل جدا ، شاخه جدا، باد جدا ، گل می ریخت می زدم دست به دو زلف دوتا گل می ریخت راستی تا سحر از شاخ چرا گل می ریخت بر سر ما ز در و بام و هوا گل می ریخت |
||||
باستانی پاریزی (غزل) | |||||
ترانه : بنان | |||||
بگریم خون، که ناگه صبا رفت کجا رفت ،خداوند هنرهاف کجا رفت تو تا بودی، وفا بودی، سراپا صفا بودی ،کیمیا بودی هنرپرور، هنر گستر، هنر را جلا بودی بی ریا بودی چرا ناگه از جهان رفتی ،چو مرغی سوی جنان رفتی چون فرشته ای سوی آسمان رفتی ای صبا، یاد تو برون از ضمیر یاران نمی رود به روزگاران نمی میرد، صبا آن مرد یکتا نمی میرد اگر چه رویت نهان می باشد ، نواهایت جاودان می باشد تو جاویدی اگر چه تو تا ابد در خوابی ، به بزم اهل هنر می تابی چو خورشیدی کجایی ز یاران جدایی ،هنر بی تو گرفتار ماتم شد کجا رفتی که پشت هنر خم شد |
|||||
نواب صفا | |||||
گوینده ناشناس مرد: | |||||
رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل | از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل | ||||
گوینده ناشناس زن: | |||||
رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل | از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل | ||||
رهی معیری، (غزل) | |||||
این هم چند گلی بود رنگارنگ از گلزار بی همتای ادب ایران که به یاد هنرمند شهیر و فقید ابوالحسن صبا نثار شد شب خوش. | |||||
|