گلهای رنگارنگ ۵۱۵

همه از چشم تو مستند و من از عشق تو مست

بعد عمری بی وفایی با رقیبان آشنایی

رفتی و دیدی كه تنها جز من افتاده از پا 

در جهان یاری نداری 

در شب تاریك غم ها یار غمخواری نداری

ای دریغ از آن همه دلدادگی ها 

سادگی  ،افتادگی ، آزادگی ها

شد نصیب من از این بیگانگی ها

گریه ها هنگامه ها  دیوانگی ها

رفتی و درهای غم را بر من از هرسو گشودی

گرچه در دلدادگی صد گونه ما را آزمودی

ساده دل من كز همه عالم به تو رو كرده بودم

با همه دیرآشنایی ها به تو خو كرده بودم

دل به عشقت بسته بودم با غمت بنشسته بودم

مردم از این ناسپاسی وای از این حق ناشناسی

اگر تو ز پا افتاده بودی به دل شكنی دل داده بودی

دست این افتاده از پا می گرفتی می گرفتی

جای این نیرنگ ها رنگ تمنا می گرفتی می گرفتی                                          

اگر تو ز پا افتاده بودی به دل شكنی دل داده بودی

دست این افتاده از پا می گرفتی می گرفتی

جای این نیرنگ ها رنگ تمنا می گرفتی می گرفتی

ای دریغ از آن همه دلدادگی ها

سادگی افتادگی آزادگی ها

شد نصیب من از این بیگانگی ها

گریه ها هنگامه ها دیوانگی ها

رفتی و درهای غم را بر من از هر سو گشودی

گر چه در دلدادگی صد گونه ما را آزمودی

 یك بار  نیفتاد  به  رویش   نظر   ما

نگذاشت كه بر روی تو افتد نظر ما

كز  خون  دل آغشته نشد چشم تر ما

دیدی كه چه ها كرد به ما چشم تر م

یارب  این  مرغ  بهشتی  ز  گلستان  كه بود

این كه می رفت و به یغما دل و جانم می برد

از  نگاهش  دل  بیمار  به  فریاد  آمد

یارب  این  مرغ بهشتی ز گلستان كه بود

این رخ تازه تر از لاله ز بستان كه بود

راحت  جان  كه  و  دلبر  جانان كه بود

این  طبیب  دل  ما در پی درمان كه بود

این رخ تازه تر از لاله ز بستان كه بود

یك بار  نیفتاد  به  رویش   نظر   ما

نگذاشت كه بر روی تو افتد نظر ما    

كز  خون  دل آغشته نشد چشم تر ما

دیدی كه چه ها كرد به ما چشم تر ما

یارب  این  مرغ  بهشتی  ز  گلستان  كه بود

این كه می رفت و به یغما دل و جانم می برد

از  نگاهش  دل  بیمار  به  فریاد   آمد

یارب  این   مرغ بهشتی ز گلستان كه بود

این رخ تازه تر از لاله ز بستان كه بود

راحت  جان  كه  و  دلبر  جانان كه بود

این  طبیب  دل  ما در پی درمان كه بود

این رخ تازه تر از لاله ز بستان كه بود

یاد باد آنكه به حالم نظری بود تو را

به شكیباییم این میوه دل حاصل شد

به  مقام  من بیدل  گذری  بود  تو را

آخر ای شاخ صنوبر ثمری بود تو را

بعد عمری بی وفایی با رقیبان آشنایی 

رفتی و دیدی كه تنها جز من افتاده از پا 

در جهان یاری نداری 

در شب تاریك غم ها یار غمخواری نداری

ای دریغ از آن همه دلدادگی ها 

سادگی افتادگی آزادگی ها

شد نصیب من از این بیگانگی ها

گریه ها هنگامه ها دیوانگی ها

رفتی و درهای غم را بر من از هر سو گشودی

گرچه در دلدادگی صد گونه ما را آزمودی