برگ سبز ۱۲۹
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
سودا به كوه و دشت صلا میدهد مرا مستانه جلوههای تو در هر نظارهای باغ و بهار من نفس آرمیده است آن سبزهام كه سنگدلیهای روزگار در گوش قدردانی من حلقه زر است این گردنی كه من چو هدف بر كشیدهام |
هر لالهای پیاله جدا میدهد مرا چون موج سر به آب بقا میدهد مرا بیماری صبح شفا میدهد مرا در زیر سنگ نشو و نما میدهد مرا هر كس كه گوشمالی بجا میدهد مرا صائب نشان به تیر قضا میدهد مرا |
||||
صائب تبریزی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
ساقیا می ده كه ما دُردیكش میخانهایم خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمعوار اهل دانش را در این گفتار با ما كار نیست خلق میگویند جاه و فضل در فرزانگی است |
با خرابات آشناییم از خرد بیگانهایم هر كجا در مجلسی شمعی است ما پروانهایم عاقلان را كی زیان دارد كه ما دیوانهایم گو مباش اینها كه ما رندان نا فرزانهایم |
||||
سعدی (غزل) | |||||
آواز: محمودی خوانساری | |||||
دوش كان رشك پری سرخوش و مستانه گذشت شمع محفل مگر افتد به زبان از سر سوز دید از برق نگاه تو دل سوختهام موج آشفتگی امروز گذشت از سر من یار را گر سرِ دلداری و یاری است نسیم |
کس نداند که چه بر ین دلِ دیوانه گذشت ماجرایی كه میان من و جانانه گذشت آنچه در رهگذرِ شمع به پروانه گذشت كه سرِ زلفِ دلاویز تو از شانه گذشت ز آشنایان ز چه رو دوش چو بیگانه گذشت |
||||
علی صدارت (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آنكس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
گوینده: روشنک | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفه درویش، علی نگهدار شما. | |||||