برگ سبز ۱۱۲
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
من هر چه دیدهام ز دل و دیده دیدهام من هر چه دیدهام ز دل و دیده تاکنون اول كسی كه ریخت به خاك آبروی من |
گاهی ز دل بود گلی گاهی ز دیدهام از دل ندیدهام همه از دیده دیدهام اشك است كش به خون جگر پروریدهام |
||||
سلمان ساوجی (غزل) | |||||
آواز: شهیدی | |||||
هم به حرم هم به دیر بدر دُجا دیدمت سینه برافروختم خانه فرو سوختم دل چو نهادم به مرگ عمر ابد دادیم بندهٔ عاصی منم خواجهٔ مشفق تویی چشم فروغی ندید چون تو غزالی كه من |
تا نظرم باز شد در همه جا دیدمت دیده به خود دوختم عین خدا دیدمت خو چو گرفتم به درد محض دوا دیدمت زان كه به مزد خطا گرم عطا دیدمت هم به دیار ختن هم به ختا دیدمت |
||||
فروغی بسطامی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
من هر چه دیدهام ز دل و دیده تاكنون گویند بوی زلف تو جان تازه میكند |
از دل ندیدهام همه از دیده دیده ام سلمان قبول كن كه من از جان شنیده ام |
||||
سلمان ساوجی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز | آن كس كه به امیدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
این هم برگ سبزی بود تحفهٔ درویش، علی نگهدار شما. | |||||