برگ سبز ۱۰۷
گوینده: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (قصیده) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
ای دل بيا كه نوبت مستی گذشته است از آب زندگی چه حكایت كند كسی |
وقت نشاط و بادهپرستی گذشته است با دل شكسته ای كه ز هستی گذشته است |
||||
با با فغانی شيرازی (غزل) | |||||
بيدادِ دوست بر دلِ ما بیشكايتی يك چند خوش به دردِ دلم زود میرسی |
چون رحمتِ خدای ندارد نهايتی چون حاكمی كه تازه رسد بر ولايتی |
||||
قاضی نور اصفهانی (دوبیتی ) | |||||
نگه تا كی گريزان دارم از تو اگر چون شعله بیتابم عجب نيست |
گرفتارم چه پنهان دارم از تو كه آتش در گريبان دارم از تو |
||||
والهی قمی (دوبیتی ) | |||||
آواز: بنان | |||||
همچو نور از چشمم رفتی و نمیآيی تا ز من شدی غافل سر زدم به هر محفل از دو رنگي ياران وز فريب عياران حالِ من اگر خواهی لالهزارِ گلزاری با من اين كس دوری خسته میدار رنجوری |
بی تو ديدهٔ جان را بستهام ز بينايی بیتو میكِشد كارم عاقبت به رسوايی ديدم و چهها ديدم يك به يك تماشايی آنچه جان او سوزد همچو من ز تنهايی سينه كردم بستر تا بر آن بياسايی |
||||
سيمين بهبهانی (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
زيبد كه ز درگاهت نوميد نگردد باز | آنكس كه به اميدی بر خاك درت افتد | ||||
عراقی (غزل) | |||||
اين هم برگ سبزی بود تحفهٔ درويش، علی نگهدار شما. |