گلهای رنگارنگ ۱۴۴
|
|
|
|
|
|
روشنک (گوینده) |
|
|
|
|
|
|
عاشقی دانی چه باشد جان و تن بگداختن |
غیر مهر دوست را از دل برون انداختن |
|
||
|
از خودی بیزار گشتن دوست را جستن به جان |
ترك درمان كردن و با درد عشقش ساختن |
|
||
|
مرگ را بر زندگی بگزیدن و شادان شدن |
در فنا دیدن بقا را سوی بی سو تاختن |
|
||
|
بی مرادی را گزیدن نفس را گردن زدن |
در هوای آن سرا مردانه این سَر باختن |
|
||
|
رایت مردی شكستن، نیست گشتن در رهش |
وانگه اندر نیستی رایات نو افراختن |
|
||
|
خانۀ حق است دل ،جز دل نباشد جای حق |
پس بباید خانه را از غیر حق پرداختن |
|
||
|
|
|
مولانا(غزل) |
||
مرضیه (ترانه) |
|
|
|
||
|
چه می شد رها بودم از همه قیدی تا نباشد دامی |
چه می شد به كام من این جهان می شد تا بگیرم كامی |
|
||
|
فلك گر به چهر من داغ حسرت را نمی زد چه می شد |
قضا گر به نام من فال محنت را نمی زد چه می شد |
|
||
|
ز بخت من چه می پرسی ز حال من چه می خواهی |
تو سوزِ جانم چه می دانی، چه می دانی |
|
||
|
ز دنیا غم نصیبم شد جدا از من حبیبم شد |
غمِ هجرانم چه می دانی چه می دانی |
|
||
|
به هر كس دل بستم بلای جانم شد |
به هر سو رو كردم ز كف ایمانم شد |
|
||
|
به جامم اگر خون نمی شد، چه می شد |
|
|
||
|
|
|
معینی کرمانشاهی |
||
مرضیه (اواز) | |||||
|
بگشای پای ما كه كمند وفای ما |
محكم تر است از همه بندی به پای ما |
|
||
|
گر چون تو دلبری،بَرَد از چنگ دل ترا |
آگه شوی ز حال دلِ مبتلای ما |
|
||
|
از چیست سّر اینكه به بیگانگان سحاب |
زود آشنا شود بت دیر آشنای ما |
|
||
|
|
|
سحاب اصفهانی (غزل) |
||
مرضیه (ترانه) | |||||
|
چه می شد رها بودم از همه قیدی تا نباشد دامی |
چه می شد به كام من این جهان می شد تا بگیرم كامی |
|
||
|
فلك گر به چهر من داغ حسرت را نمی زد چه می شد |
قضا گر به نام من فال محنت را نمی زد چه می شد |
|
||
|
ز بخت من چه می پرسی ز حال من چه می خواهی |
تو سوزِ جانم چه می دانی، چه می دانی |
|
||
|
ز دنیا غم نصیبم شد جدا از من حبیبم شد |
غمِ هجرانم چه می دانی چه می دانی |
|
||
|
به هر كس دل بستم بلای جانم شد |
به هر سو رو كردم ز كف ایمانم شد |
|
||
|
به جامم اگر خون نمی شد، چه می شد |
|
|
||
|
|
|
معینی کرمانشاهی |
||
روشنک (گوینده) | |||||
می خواست دلت كه بیدل و دین باشم | بی عقل و وفا و هوش و غمگین باشم | ||||
|
بازآ كه چنانم كه دلت می خواهد |
مپسند دگر كه بدتر از این باشم |
|
||
|
|
|
حبیب خراسانی (رباعی) |
||
|
اين هم چند گلی بود رنگارنگ از گلزار بی همتای ادب ايران. هميشه شاد و هميشه خوش باشيد. |
|