برگ سبز ۱۰۲
دکلمه: روشنک | |||||
چشم بگشا که جلوه دلدار این تماشا چوبنگری گویی |
به تجلی است از درودیوار لیس فی الدارغیره دیار |
||||
منسوب به عطار (دوبیتی) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
من كه در صورت خوبان همه او میبینم می باقی است كه بیجام و سبو مینوشم تو ز یك سوش نظر میكنی و من همه سو گاه با جمله و گه جمله از او میدانم بوی گلزار وی از باد صبا میشنوم مغربی آنكه تواش میطلبی در خلوت |
تو نكو بین كه من آن روی نكو میبینم عكس ساقی است كه در جام و سبو مس بینم تو ز یك سو و منش از همه سو میبینم گاه او جمله و گه جمله در او میبینم سرو بستان وی را بر لب جو میبینم من عیان بر سر هر كوچه و كو میبینم |
||||
مغربی (غزل) | |||||
آواز: محمودی خوانساری | |||||
بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست شب به بالین منِ خسته به غیر از غم دوست |
غم دل با كه توان گفت كه غمخواری نیست زآشنایان كهن یار و پرستاری نیست |
||||
همای شیرازی (غزل) | |||||
تصنیف: محمودی خوانساری | |||||
لب تشنه ام ساقی به من زان آب آتش زا بده دُردیكِش میخانهام خالی بوَد پیمانهام تا عشق تو پیروز و شد تیر غمت دلدوز و شد |
یك جرعه سیرم كی كند دریا بده دیوانه ام، دیوانه ام، دیوانه را مأوا بده زان می كه هستی سوز و شد جامی به دست ما بده |
||||
نواب صفا (غزل) | |||||
آواز: محمودی خوانساری | |||||
یارب این شهر چه شهری است كه صد یوسف دل | |||||
به كلافی بفروشیم و خریداری نیست | |||||
فكر بهبود خود ای دل بكن از جای دگر | |||||
كاندر این شهر طبیب دل بیماری نیست | |||||
همای شیرازی (غزل) | |||||
تصنیف: محمودی خوانساری | |||||
تا عاشقی شد پیشهام عشق تو سوزد ریشهام | |||||
یا كور و كن اندیشهام یا دیدهای بینا بده | |||||
روی تو خوش موی تو خوش بردی صفا را عقل و هوش | |||||
یا خیز و امروزم بكُش یا وعدهٔ فردا بده | |||||
نواب صفا (غزل) | |||||
دکلمه: روشنک | |||||
هر شب دل پُر خونم بر خاك درت افتد زیبد كه ز درگاهت نومید نگردد باز |
باشد كه چو روز آید بر وی گذرت افتد آن كس كه به امیدی بر خاك درت افتد |
||||
عراقی (غزل) | |||||